فصل اول: مرور اجمالی - بخش دوم

امروز یکی دیگر از روزهای زیبای زندگیم را تجربه میکنم چرا که بعد از مدت ها تلاش با آرزوی اینکه بتوانم اثر کوچکی برای بازار کسب و کار و املاک ایران داشته باشم موفق به ثبت موفقیتی دیگر شدم هر لحظه برایم شیرین و شیرین تر میشود و هر لحظه خودم را خوشبخت تر احساس میکنم؛ چرا که توانسته ام کتاب دیگری را تقدیم فارسی زبانان کنم از آنجا که کسب دانش و مهارت و همین طور تجربه به سایر اساتید جهت هر چه بهتر شدن کسب و کارها و همچنین ارتباط میان انسانها با اهمیت به نظر میرسد و چه راهی زیباتر از مطالعه و آشنایی با این افکار مخصوصاً هنر جذاب مذاکره با هر فرد و هر سن و هر ملیتی که بی شک اولین مهارت مورد نیاز هر کسب و کار و همچنین هر رابطه ای می باشد.

مرور اجمالی

بخش دوم

 

در حالیکه تنها برخی از افراد مشهوری که در صفحات این کتاب به آن‌ها اشاره شده ‌است، علاقه­مند به حوزه‌ی املاک­ ومستغلات بودند، در این فصل در رابطه با دو مرد مشهور که از طریق املاک­ومستغلات به ثروت بالایی دست پیدا کردند، توضیح خواهیم داد. برخی از شما ممکن است بلافاصله به یاد کتاب «هنر معامله» بیفتید. اگرچه من هم این کتاب را خوانده‌ام، ولی نویسنده‌ی بی‌نام این کتاب، آن را یک اثر داستانی تلقی می‌کند و به نظر می‌رسد که آقای ترامپ کمتر به توصیه‌های این کتاب عمل کرده است. این کتاب یکی از نمونه‌های بارز هویت اشتباهی است. هم‌چنین یک اثر بزرگ در حوزه‌ی روابط عمومی است که خیلی فراتر از حد تصور ماست. هیچ بحث دیگری در این رابطه وجود ندارد.

بگذارید تا در رابطه با جان جیکوب آستور (1848-1763) صحبت کنیم که وقتی صحبت از او به میان می‌آید همه به یاد شهر نیویورک می‌افتند. او به نیویورک مهاجرت کرد و بعد از انقلاب آمریکا در سال 1784 به یک شهر کوچک­تر مهاجرت کرد. آستور یک مهاجر آلمانی بود که خانواده‌ی او در آلمان بسیار فقیر بودند. او یکی از ده فرزند این خانواده بود. فقر خانواده‌ی او به این معناست که فرزندان خانواده‌ی آستور باید مسئولیت مخارج خودشان را بر عهده میگرفتند. جان جی‌کوب نیز از این میان مستثنی نبود. در سن پانزده سالگی، نزد برادران خود در لندن رفت، و به یک تولیدکنندۀ آلات­ موسیقی تبدیل شد، نام خود را انگلیسی کرد و سپس اقدام به یادگیری زبان انگلیسی نمود. سفر بعدی او به نیویورک بود، که در آن‌جا نزد یکی ­دیگر از برادران خود رفت.

 

مشاهده ومطالعه خلاصه کتب کاربردی

 

او با همسرش سارا کاکس تاد، زمانی آشنا شد که سارا از مادرش اتاقی را برای زندگی اجاره کرده بود. او به اقامت خود در نیویورک ادامه داد. همسر او یک تاجر زن حرفه‌ای با شبکه‌ی بزرگی از روابط اجتماعی بود. این شبکه‌‌ی اجتماعی قوی در سرتاسر زندگی به هر دوی آن‌ها کمک شایان ­توجهی کرد.

برای مدت زمان کوتاهی در مغازه‌ی قصابی برادرش مشغول به کار بود. در نهایت، او به کسب‌و‌کار تجارت ودلالی روی آورد، یعنی کسب‌و‌کاری که در نهایت توانست به حق انحصاری در آن دست پیدا کند. معاهده‌ی جی میان ایالات­متحده و بریتانیا در سال 1794 امکان افتتاح بازارهای معامله‌ی خز در منطقه‌ی گریت لیکس در کانادا را فراهم نمود. او از این معاهده، به نفع خود بهره گرفت و شرکت خز آمریکایی خود را در سال 1808 تأسیس نمود.

اگرچه تاریخچه‌ی شرکت خز آمریکایی به حدی رنگارنگ است که من قادر به توضیح کامل آن نیستم، ولی با جذب رقبا توانست در سال 1817 به حق انحصاری دست پیدا کند. با این وجود، پیش‌بینی آستور این بود که بازار خز در آینده سقوط خواهد کرد و در نهایت همین اتفاق هم رخ داد.

به عنوان مردی که روی شرط­های خود حساب می‌کرد، آستور در سال 1799 اقدام به خرید املاک­ومستغلات نمود. نیویورک در آن زمان یک شهر کوچک بود، ولی ارزیابی او این بود که این شهر در آینده با رشد چشمگیری روبرو خواهد بود و به یکی از بزرگترین شهرهای جهان تبدیل خواهد شد. تفکر او به این صورت بود:

فقیر به تاجر تبدیل می‌شود و تاجر می‌تواند با ثروت خود یک شهر را خریداری کند.

ارزش خالص دارایی‌های او در زمان مرگ، 20 میلیون دلار بود که به نرخ دلار امروزی معادل 600 میلیون دلار است.

آستور یک مذاکره‌کننده‌ی حرفه‌ای بود که می‌دانست دقیقاً چه چیزی می‌خواهد. او در برقراری رابطه و حفظ آن از مهارت خاصی برخوردار بود. بینش، خلاقیت، مهارت­های کسب‌و‌کار، مهارت‌های مذاکره و مهارت‌های برقراری ارتباط، دقیقاً همان چیزی بود که به او کمک کرد تا ثروتمند شود. با این وجود، توجه داشته باشید که او همه‌ی این دستاوردها را به تنهایی کسب ننمود. همسر او یک شریک تجاری بسیار عالی بود و زمانی که در کنار او حضور نداشت نیز کسب­وکار آستور را به همان صورت اداره می‌کرد و جزئیات روش کار او نیز دقیقاً مشابه جزئیات روش کار خود آستور بود.

برخی از ویژگی‌های شخصیتی که باعث شد آستور به یک مذاکره‌کننده‌ی موفق تبدیل شود، این بود که او ترسی از تغییر نداشت، قدرت شناسایی فرصت‌ها و اقدام‌ کردن بر اساس آن‌ها را داشت. او به روابط خود تکیه داشت و در تمامی معاملات خود به صداقت و انصاف اعتقاد داشت.

ویژگی‌های شخصیتی آستور در ایجاد یک امپراتوری در حوزه‌ی املاک­ومستغلات بسیار آموزنده است. امروزه کار او این است تا این مهارت را به همه‌ی افراد علاقه­مند آموزش دهد. تنها کاری که باید انجام دهید این است که این دو مؤلفه‌ی مهم را به خاطر بسپارید.

مرد دیگری که در حوزه‌ی مشاوراملاک به موفقیت بالایی دست پیدا کرد، ری کراک (1984-1902) بود. من می‌دانم که با شنیدن اسم ری کراک بلافاصله به یاد مک‌دونالد می‌افتید، یعنی همان رستوران‌های زنجیره‌ای همبرگر در آمریکا که در همه ‌جای این کشور حضور دارند. ممکن است حدس شما تا حدودی درست باشد.

 

مشاهده کتب دیگر حوزه موفقیت

 

مک‌دونالد یک کسب‌و‌کار جداست و یک شرکت دولتی است که در بورس اوراق­ بهادار نیویورک مبادله می‌شود. بخشی از ماجرا که ممکن است از آن آگاهی نداشته باشید این است که اقای کراک، مک‌دونالد را چیزی فراتر از همبرگر، سیب‌زمینی سرخ‌کرده و میلک‌شیک می‌دانست. در عوض، او معتقد بود که «کسب‌‌و‌کار اصلی او املاک­ومستغلات است.» این ناشی از این عقیده بود که املاکی که فرانشیزهای مک‌دونالد در آن قرار دارند، ارزشمندتر از خود سازه‌های ساخته شده و یا همبرگرهای فروخته شده توسط این فروشگاه‌هاست.

بنابراین مدل کسب‌و‌کار آقای کراک از گذشته تابه­حال، به اکتساب املاک ارزان ­قیمت، معمولاً در امتداد بزرگراه‌ها وابسته بوده است، یعنی جایی که تعداد زیادی مسافر از آن‌جا رد می‌شوند. در سال 1956، آقای کراک شرکت املاک فرانشیزی مک‌دونالد را با همین هدف تأسیس نمود. مدل فرانشیزی دنبال شده در این کسب‌و­کار، یک مدل پیشرفته‌ی به ظاهر طبیعی از همین رویکرد بود. 

ولی داستان مک‌دونالد زمانی آغاز می‌شود که آقای کراک قصد بازدید از برادران مک‌دونالد را کرد، یعنی برادرانی که مالک یک رستوران مشغول به فعالیت در شهر سان­برناردینو در کالیفرنیا بودند. آن‌ها مشغول فروش فست‌فود و میلک‌شیک بودند. سپس، کراک که یک فروشنده‌ی مخلوط‌کن‌های میلک‌شیک بود، صاحب چند دستگاه مخلوط کن بود. آن‌ها توانستند با ایده‌ها و شعور کسب‌و‌کاری خود، کراک را به تحسین برانگیزانند و توانستند با موفقیت عملکردهای رستورانی، کراک را مجذوب خود کنند.

 

مشاهده توضیحات وخرید کتاب هنر ودانش مذاکره

 

کراک سیستم فرانشیزی مک‌دونالد را خریداری کرد و آن‌ها را نیز به عنوان شرکای خود برگزید. این مدل فرانشیزی و کسب‌و‌کار، مشکلات عدیده‌ای داشت که از محل قرارگیری فرانشیزها، تا تمیزی آن‌ها، تا هماهنگی محصولات تا قیمت‌گذاری متغیر بود. اگرچه همکاری با کراک باعث شد تا برادران مک‌دونالد ثروتمندتر از قبل شوند، ولی خللی در روابط آن‌ها ایجاد شد.

 

جهت تهیه این کتاب ارزشمند و کاربردی با شماره زیر تماس بگیرید.

مجید کیوان پور : 09129374020