کتاب « مشاور پولدار مشاور بی پول» "مشاور املاک بهترین شغل دنیاست" نوشته « علیرضا بهشت آیین» توسط انتشارات بهار سبز به چاپ رسیده است. این کتاب، می کوشد تا شما را با مزیت های شغل جذاب مشاوری املاک، استراتژی های افزایش درآمد و فروش، رازهایی ساده برای شاد بودن مشاورین املاک و عادت های مشترک بین آدم ها موفق آشنا سازد. اگر علاقه مند به این شغل هستید حتما مطالعه این کتاب را به شما توصیه میکنیم.

مشاور پولدار، مشاور بی پول

مشاور املاک بهترین شغل دنیاست

 

 

مشاوری املاک بهترین شغل دنیاست؟ پشت میزش نشسته بود و داشت نسکافه اش رو هم می زد، به مرتبه از هم زدن دست کشید و گفت: "به نظرم کار مشاوری املاک بهترین شغل دنیاست!" و دوباره شروع به هم زدن کرد. همه فقط داشتن نسکافه هم زدن علیرضا رو نگاه میکردن. این اولین باری نبود که از علیرضا تک جمله های خاص می شنیدن. بعد از حدود ده سال توی اون دفتر املاک، هم قدیمیها خوب می شناختنش وهم مشاورهای تازه کار. انگار همین دیروز بود که تازه توی شغل مشاوراملاک مشغول به کار شده بود ویکی دیگه از اون جمله ها رو به مدیرش گفته بود: "لطفا با وجود اینکه خیلی گرفتارم، به جای دادن ماهی به من، ماهیگیری رو یادم بده." روزی که اومده بود استخدام، هیچکس، هیچی ازش نمیدونست. یه مردی بود خوش خنده حدود ۳۰ ساله با قد متوسط حدود ۱۷۵ و هیکل تور ولی نه زیاد چاق، با یه دست کت وشلوار کرم رنگ که مارک نبود ولی به تنش خوب نشسته بود. اومده بود تا تمام بدبختی هایی که قبل از اون کشیده بود رو فراموش و بعدش هم جبران کنه. کی میدونست چی بهش گذشته، فقط گفته بود متأهله و دوتا پسر۳ و ۵ ساله داره. بعدها گفته بود که یه کم کار املاک رو بلد بوده و سالهای دور، شاید هفت، هشت، ده سال پیش، یه سالی رو توی این صنف کار کرده. ولی این موضوع رو روز اول به مدیر مستقیمش نگفته بود تا همه چیز رو از پایه و اصولی یاد بگیره . علیرضا روز اولی که شروع به کار کرد، یکم آبان ماه ۱۳۸۶ بود. ساعت شروع کار دفتر املاک نه صبح بود و بچه ها نیم ساعت اجازه تأخير داشتن. همون روز اول ساعت هشت صبح رسیده بود و اتفاق خوب این بود که روبه روی اون دفتر املاک یه پارک بزرگ بود. همین طوری که روی نیمکت پارک نشسته بود، داشت به دروغی که به همسرش گفته بود فکر می کرد. آخه مجبور بود! چون هم همسرش و هم خانوادش به شدت با این شغل مشکل داشتن و به هیچ کدومشون نگفته بود که قراره کجا کار کنه. اون فقط به همه گفته بود که برای کار به یه شرکت ساختمونی رفته. عليرضا داشت به اتفاقای گذشته فکر می کرد و مشکلاتی که بسیار بزرگ و زیاد بودن . داشت فکر میکرد که آیا می تونه با این شغلی که انتخاب کرده مشکلاتش رو حل کنه و از نو زندگی اش رو بسازه. از بهمن ۱۳۸۲ وارد حرفه ی رستوران داری شده بود و با یکی از دوستانش یه رستوران باز کرده بودن و کلی براش زحمت کشیده بودن و نتیجه اش بعد از سه سال شده بود ۱۸۵ میلیون تومن بدهی! داشت به این فکر می کرد که همه ی اون سال ها هم روزی ده دوازده ساعت کار کرده و سختی کشیده و در نهایت هم کلی بدهی درست شده بود. اگه ولخرجی کرده بود اینقدر دلش برای خودش نمیسوخت. اون داشت به این فکر میکرد که آیا میتونه با انتخاب شغل مشاوری املاک، هم تمام بدهی هاشوبده وهم یه سروسامونی به زندگی اش. آخه اصلا این شغل رو به همین دلیل انتخاب کرده بود، چون میدونست این شغل سقف درآمد نداره و اگه هرکسی بیشتر تلاش کنه میتونه بیشتر درآمد داشته باشه و اونم اومده بود که بیشتر تلاش کنه و بیشتر تلاش کنه تا زودتر بتونه، هم بدهی هاش رو بده و هم وضعیت زندگی اش رو بهتر کنه. حدود ساعت نه در دفتر باز شد و علیرضا بعد از آبدارچی وارد شد. منشی ها توی یه واحد دیگه بودن و هرکسی که می اومد توی دفتر باید با یه شماره داخلی ورودش رواعلام می کرد. منشی گوشی رو برداشت و صبح به خیر گفت و علیرضا خودش رو معرفی کرد. خانم منشی شیفت صبح متوجه شد که اون مشاور جديده و اسمش رو وارد لیست کرد و به متلک ریزهم بهش گفت که نکنه نانوا بودی قبلا آقای علیرضا. یه نیم ساعتی طول کشید تا همه ی مشاورها و مديرها اومدن. اونا نمیدونستن که یه نفر اومده تا رقیب شماره یکشون بشه و حسابی پول دربیاره... علیرضا نسکافه ی خودش رو سرکشید و یادش افتاد که بچه های تیمش نشسته بودن تا راجع به خاطرات و تجربه های گذشته اش براشون تعریف کنه و بگه که تفاوت یه مشاور پولدار با یه مشاور بی پول چیه. دیگه این بار گیرافتاده بود و فرار فایده ای نداشت و قول داده بود که بگه مشاورای املاک میتونن چه رفتارهای متفاوتی داشته باشن تا به یه مشاور پولدار تبدیل بشن.

 

 

جهت تهیه کتاب و ارتباط با نویسنده جناب دکتر علیرضا بهشت آیین با شماره زیر تماس حاصل فرمایید:

0912-1395360