معرفی نتایج محصول
برخی از فروشندگان به جای نتایج خوب استفاده از کالا، به بیان جزئیات و ویژگیهای محصول میپردازند. درحالیکه گاهی نتایج استفاده از آن بسیار بهتر است. بهطور مثال فروشندهای برای فروش یک کرم به جای اینکه از مواد تشکیلدهنده آن سخن بگوید، باید نتایج استفاده از آن را بیان کند. یا در یک مبلفروشی، فروشنده به جای صحبت از نرمی و راحتی مبل، باید به مشتری بگوید که روی آن بنشینید تا متوجه راحتی کالا شوید. در این صورت مشتری از خرید خود مطمئن خواهد شد.
صداقت در مقابل مشتری
بزرگترین عاملی که برای مشتری دافعه ایجاد میکند، دروغ گفتن است. شما باید با مشتری صادق باشید و به او بگویید محصولی را که انتخاب کرده نیاز او را برطرف نمیسازد. درصورتیکه محصول مرتبط با نیاز او را دارید، معرفی کنید. در غیراینصورت نباید برای سودآوری بیشتر او را گول بزنید. یا درصورتیکه کیفیت یک محصول خوب نیست، باید این موضوع را به مشتری بگویید. در این صورت مشتری با اعتماد بیشتری دوباره برای خرید به نزد شما خواهد آمد.
امروزه تجربۀ همۀ صاحبان کسبوکار به جایی رسیده است که بدانند فرآیند فروش از مهمترین فرآیندها محسوب میشود و دیگر جایی برای تکرار اشتباهات گذشته وجود ندارد. بدین ترتیب در اولین قدم میبایست اشتباهات را شناخته و سپس آنها را برطرف کنیم. در ادامه به برخی از اشتباه رایجی که فروشندگان تلفنی مرتکب شده و تماسهای خود را با شکست مواجه میکنند، اشاره خواهیم داشت:
باتبلیغات ناکافی، به استقبال مشتری بروید!
اگر بهاندازۀ کافی و با استفاده از شیوههای تبلیغاتی مناسب، خودتان را به مشتریان نشناسانید، نمیتوانید انتظار داشته باشید که از کالا یا خدمات شما استقبال شود. نمیتوانید هم ناشناخته و گمنام باشید و هم معروف شوید و بفروشید! وقتی کالا یا خدمات خود را معرفی میکنید، درواقع خود را در معرض نیازهای مشتری قرار میدهید و به او یادآور میشوید که با خرید کالا یا خدمات شما قادر است تا نیاز یا مشکل خود را برطرف نموده یا تغییر و پیشرفتی را در زندگی و کسبوکار خود پدید آورد. بعد از تبلیغات مناسب، میتوانید با اعتمادبهنفس گوشی تلفن را برداشته و با مدیریت درست کلماتی که انتخاب میکنید، روی نیاز مشتری دست بگذارید و او را به خرید کالا یا خدماتتان ترغیب و تشویق کنید. وقتی مشتری متوجه شود که با محصولات شما در شرایط بهتری قرار میگیرد و چه گرههایی از کارش گشوده خواهد شد، پابهپا تا آخرین مرحلۀ فروش، با شما همراه خواهد شد.
مشتری خودش میداند که به محصول شما نیاز دارد! نیازی به توضیح شما نیست!
چون خودتان از امتیازات و مزایای محصولتان برای مشتری خبر دارید، دلیل نمیشود فکر کنید مشتری هم از این قضیه باخبر است! بنابراین باید خودتان را به جای مشتری بگذارید که از همهچیز بیخبر است و شاید شناخت مختصری از طریق مشاهدۀ تبلیغاتتان به دست آورده باشد. بعد از اینکه دریافتید مشتری چهکاری انجام میدهد و چه چیزی میتواند به او، در انجام راحت و سریع کارش کمک کند، نسبت به ایجاد رابطه بین محصولاتتان و نیاز مشتری اقدام نمایید. در این صورت کالاها و خدمات شما برای او اهمیت پیدا کرده و باعث میشود وی در مورد آنها فکر کند.
بعد از معرفی محصول، بلافاصله قیمت را به مشتری بگویید!
اگر میخواهید فروش کالاها یا خدماتتان را با شکست مواجه شود، همان ابتدای کار قیمت آن را بگویید! اغلب مشتریان همان ابتدای تماس تلفنی، در مورد قیمت سؤال میکنند و اگر شما بدون اشاره به امتیازات و برتریهای محصولتان و استفادهای که برای مشتری پشت خط تلفن دارد، مستقیم بروید سراغ قیمت محصول، بهاحتمالزیاد مشتریتان را برای همیشه از دست خواهید داد. پس قبل از اعلام قیمت، اول سعی کنید بفهمید مشتری چه میخواهد و بعد از آنکه توانستید بین نیاز او و فواید محصولاتتان ارتباط برقرار کنید و توجه او را به محصولتان جلب کنید، آنگاه میتوانید با احتیاط قیمت را به مشتری اعلام نمایید.
تا میتوانید از کالاها یا خدماتتان تعریف کنید!
همۀ ما در مورد افراد پرمدعا و از خود راضی که اهل تعریف کردن و بزرگ و مهم جلوه دادن خودشان هستند، ذهنیت منفی داریم. در مورد فروش هم همین قضیه صدق میکند. اگر فروشندهای به ما زنگ بزند و برای مدت طولانی و خستهکننده مدام از خوبیها و نکات مثبت محصولش تعریف کند، ممکن است سریعاً عذرخواهی کنیم و با گفتن «نه! ممنون!» گوشی تلفن را بگذاریم یا اینکه لحظهشماری کنیم که کاش زودتر این سخنرانی خستهکننده تمام شود و نجات پیدا کنید! واضح است که وقتی بخواهید از این روش برای معرفی محصولتان استفاده کنید، ممکن است با وجود تمام امتیازاتی که محصولتان دارد، مشتری را از آن دل زده کنید. بنابراین پس از اطلاع از کار و نیازهای مشتری، فقط در مورد ویژگیهایی صحبت کنید که موردتوجه مشتری هستند و برای او قابلاستفاده است.
ارتباطات خود با مشتری را از طریق مکاتبه و ایمیل پیگیری کنید!
یک اشتباه دیگر! اگر برای تماس با مشتریهای احتمالی یا برای پاسخ به تماسهای آنها یا پیگیری فرآیند فروش، به جای تماس تلفنی یا تنظیم ملاقات حضوری، بخواهید از طریق ایمیل یا مکاتبه اقدام کنید، بر اساس تجربه و مطالعه اتفاقات خوبی در فروش رخ نمیدهد! ارتباط مکاتبهای، بهویژه در کشور ایران، یک ارتباط مرده و بیروح است، و جزء اولویتهای آخر برای ارتباط، مخصوصاً در فروش، به حساب میآید. بنابراین، اگر میخواهید فروش کنید، لطفاً به خودتان زحمت بدهید و گوشی را بردارید و به مشتریتان تلفن کنید یا او را به یک ملاقات حضوری دعوت کنید.
یکطرفه با مشتری صحبت کنید و مدام او را سؤالپیچ کنید!
چنانچه بخواهید بیاطلاع از نیاز مشتری و براساس حدس و تصورات خودتان مدام و بهزور در مورد ویژگیهای کالا یا خدماتتان برای وی پشت تلفن سخنرانی کنید، اگر خیلی خوششانس باشید، مشتری عذرخواهی میکند و گوشی را میگذارد! بنابراین، قبل از هر چیز، بعد از شناخت و آگاهی از نیازهای مشتری و نیازهایی که در رابطه با کارش دارد، باید از او سؤالاتی را بپرسید که میدانید از طریق آنها، روی هر چیزی که او میخواهد انگشت میگذارید، و در این صورت است که میتوانید به شنیدن جواب «بله، درست است!» از دهان مشتریتان امیدوار باشید. وقتی چند سؤال مرتبط با نیازهای مشتری از او پرسیدید و با موافقت مشتری روبهرو شدید، آن وقت میتوان گفت که توانستهاید اعتماد او را در مورد خود و مؤثر بودن کالا یا خدماتتان، جلب کنید. پسازاین مرحله است که میتوانید از او درخواست کنید که محصول شما را خریداری کند و بهاحتمالزیاد هم پاسخ مثبت خواهید گرفت.
تا میتوانید در مورد محصولتان برای مشتری توضیح دهید!
درست است که شما محصول خود را خیلی خوب میشناسید و میتوانید ساعتها در موردش توضیح دهید. ممکن است، به این فکر کنید که اگر بیشتر توضیح بدهم، مشتری محصول من را بیشتر میشناسد و اشتیاق بیشتری برای خرید پیدا میکند. اما اگر فقط گوینده باشید و شنوندۀخوبی نباشید، از کجا میخواهید متوجه شوید که مشتری پشت خط تلفن دقیقاً به دنبال چه چیزی است. از طرف دیگر، وقتی مدام صحبت میکنید، حوصلۀ مشتری را سر میبرید و حتی اگر کالا یا خدمات شما برایش قابلاستفاده هم باشد، به علت ذهنیت منفی، ممکن است از خرید منصرف شود و فرار را برقرار ترجیح دهد! بنابراین برای اینکه مشتری مشتاقانه به حرفهای شما گوش کند، زمان محدودی را برای مکالمهتان در نظر بگیرید و گفتههای خودتان و سؤالاتی که از او میپرسید و جوابها و اظهارات مشتری را مدیریت کنید. بعد از اینکه محصول خود را به مشتری معرفی کردید، دیگر نیازی نیست پیگیری کنید! اگر مایل به خرید باشد، خودش تماس میگیرد! به جای اینکه روزانه تماسهای بیشماری را ثبت کنید، سعی کنید تماسهای محدودتری داشته باشید، اما همین تماسها را تا رسیدن به نتیجۀ نهایی پیگیری کنید. ارتباط خود را با مشتری قطع نکنید. از طرف دیگر، وقتی مشتری یکبار از شما خرید کرد، تصور نکنید دیگر کار تمام است. اتفاقاً اولین فروش پلهای است برای صعود به فروشهای بیشتر به مشتریانی که یکبار به شما اعتماد کرده و از شما خرید کردهاند. فراموش نکنید که برای متقاعد کردن آنها به خرید محصولتان چقدر زحمتکشیده و چه مراحلی را گذراندهاید. پس برای آینده همروی مشتریان فعلیتان سرمایهگذاری کنید. بعد از خرید هم با آنها تماس بگیرید و میزان رضایت آنها را از محصول خریداریشده جویا شوید. با این کار، هم واکنش مشتریان را نسبت به محصول ارزیابی کردهاید و هم نیازهای بیشتری را در مشتری شناسایی نموده و برنامهریزی خواهید کرد که برای فروشهای بعدی باید دربارۀ چه مسائل تازهای با آنها صحبت کنید. بنابراین، با مشتریانتان بهصورت هدفمند صحبت کنید و بر روی آنها بهصورت بلندمدت سرمایهگذاری نمایید.
مهم نیست که مخاطب شما قصد خرید دارد یا نه! شما پیگیر فروش محصولتان باشید!
یکی از بزرگترین اشتباههایی که میتوانید مرتکب شوید این است که بدون اینکه بسنجید فردی که پشت خط تلفن است، به محصول شما نیاز دارد یا نه، یا اینکه محصول شما به دردش میخورد و یا اصلاً پول خرید آن را دارد، زمان زیادی را صرف توضیح در مورد محصولتان و متقاعد کردن او برای خرید کنید. باید آنقدر هوشیار باشید که در همان ابتدای کار فرد مقابل را ارزیابی کرده و ببینید که آیا استعداد و توانایی تبدیلشدن به یک مشتری را دارد یا نه و اینکه اصلاً محصول شما ارتباطی با نیازهای او دارد یا نه. درغیراینصورت، از او تشکر کنید و سراغ مشتریهای دیگر خود بروید.
در مکالمات، تنها بخش کوچکی از تبادل اطلاعات از طریق کلمات منتقل میشود، زمانی که مردم رودررو باهم صحبت میکنند، محتوای آنچه میگویند معمولاً با زبان بدنشان (پیامهای غیرکلامی آنها) همخوانی دارد. خواندن و کنترل زبان بدن نقش بهسزایی در مذاکرات دارد که عبارتاند از: حرکات چشم، حالات چهره و ژستها. هنگامیکه ما بهطور کامل تحت تأثیر رفتار دیگران هستیم، کاملاً درک نمیکنیم که دریافت و رضایت عاطفی ما چگونه شکل میگیرد. بیشتر این ارتباطات بهصورت کاملاً آگاهانه نمیباشد. بسیاری از رفتارهای ما یا سهوی است و یا بدون هیچ تعمدی انجام میشود. زمانی که مردم باهم صحبت میکنند، محتوای آنچه میگویند معمولاً با لحن صدا، حالت ایستادن و ژست فیزیکی آنها همخوانی دارد. هنگامیکه آنها احساس میکنند مابین پیام کلامی و غیرکلامی تضاد بهوجود آمده، بسیاری از افراد توجه خود را به سمت رفتارهای غیرکلامی معطوف میکنند.
عدم وجود شواهد، مسئله اصلی در مورد خواندن افکار و احساسات درونی افراد نیست بلکه مسئله اصلی، میزان وجود این شواهد میباشد. درواقع حالات جزئی چهره، ژستها، حالات ایستادن و لحن صدا، همگی بخشی از خیل عظیم اطلاعاتی است که در هنگام برقراری ارتباط از انسان بروز میکند. مذاکرهکنندگان وقت زیادی برای تشخیص دقیق معانی ظریف ندارند، آنها مجبورند سیگنالهایی را که توسط همتایانشان فرستاده میشود، بهسرعت تفسیر کنند، درحالیکه بهصورت همزمان باید از قدرت خلاقیت و ترغیب برخوردار باشند؛ بنابراین مذاکرهکنندگان میبایست نسبت به الگوهای رفتاری گستردهای که در زمان مذاکره با آنها روبهرو میشوند، متفکرانهتر باشند و تلاش بیهوده صرف تفسیر هر سیگنالی نکنند. مذاکرهکنندگانی که موفق به درک نشانههای غیرکلامی میشوند، در برخورد با افراد، از مشخصۀ بارزی برخوردار هستند، این افراد میتوانند تشخیص دهند که در مذاکرات، کلمه «بله» چه موقع به معنای تعهد واقعی و چه موقع با شک و تردید بیان میشود. آنها قادرند تهدیدها و یا قولهای توخالی، گیجی و خشم درونی افراد را تشخیص دهند و درنتیجه کنترل شرایط را به دست گرفته و اعتمادسازی کنند. بنابراین میتوان گفت این افراد بهصورت ذاتی و شهودی توانایی تشخیص پیامهای غیرکلامی را دارند، اما در این زمینه توانایی ماورایی ندارند. درواقع رفتارهایی که اکثر افراد نسبت به آنها بیتوجه هستند، از سوی این افراد به چشم میآیند.
اغلب مدیران فروش، خوب میدانند که حتی اگر یک محصول فوقالعاده برای فروش داشته باشید و خیلی خوب درباره مزایای محصول توضیح دهید، اما از زبان بدنتان خوب استفاده نکنید، موفق به فروش محصول نمیشوید. به عبارتی، اگر نتوانید زبان بدنتان را با گفتهها و تن صدایتان هماهنگ کنید، فروشنده موفقی نخواهید بود.
جهت تهیه این کتاب ارزشمند و کاربردی با شماره زیر تماس بگیرید.
مجید کیوان پور : 09129374020