فصل چهارم: اولین تکنیک پاکسازی پرسشگری سقراطی - بخش دوم

همواره موفقیت و رسیدن به اهداف برای همه ی ما اهمیت بسیاری داشته است، طوری که سعی کرده ایم با مطالعه و شرکت در سمینارها، شنیدن فایل های صوتی و تماشای فیلم های انگیزشی، انرژیمان را چند برابر کنیم تا بتوانیم به اهداف مکتوب مان دست یابیم. سالها مطالعه و کسب تجربه و به‌کاربردن مطالبی که در کلاس درس اساتید برجسته‌ی موفقیت همچون دکتر «برایان تریسی» استاد بی‌نظیرم، استاد «جک کنفیلد» و «جان دمارتینی» آموختم، من را به آشنایی با آثار استادی رساند که حقیقتا بینظیر است.

چندین سال پیش در حدود شصت سالگی تصمیم گرفتم خواننده شوم. این یکی از آرزوهایم بود. آرزو داشتم به استودیو بروم و آلبوم ضبط کنم کاری که قبلا هرگز انجام نداده بودم.

دریایی از باورهای محدود کننده به سراغم آمدند؛ اصلا استعداد ندارم» آواز خواندن بلد نیستم حتی توی حمام آواز نمی خوانم»، «نمی دانم چطور آواز بنویسم یک گیتار داشتم ولی فقط سه تست را می شناختم هیچ چیز بلد نیستم»، «کار در گروه موسیقی را بلد نیستم»، «نمی دانم در استودیوی موسیقی باید چطور باشم.

 

مشاهده ومطالعه خلاصه کتب کاربردی

 

در کلاس موسیقی هری ویلی هوبارد و کوین ولج دو خواننده ی مشهور آمریکایی شرکت کردم ری ویلی هوبارد حرف جالبی زد. هنوز هم وقتی کار جدیدی شروع میکنم باورهای محدود کننده سراغم می آیند. بنابراین به نظر من داشتن باورهای محدود کننده چیز عجیبی نیست این باورها هر زمان بخواهیم کار جدیدی شروع کنیم، سراغ مان می آیند. به خاطر همین به خودتان سخت نگیرید. همه ی ما باورهای محدود کننده داریم من هم دارم

هری ویلی هوبارد معتقد بود این باورها ذهن را درگیر می کنند. ولی بعد، سوال مهمی را مطرح میکرد. چه دلیلی دارد نتوانم این کار را انجام دهم؟»

این سوال بسیار اثرگذار بود چون فکر کردم هیچ دلیلی وجود ندارد با وجودی که باورهایی درباره ی نوازندگی و خوانندگی اترانه سرایی و قرار گرفتن روی صحنه مرا می ترساند ولی نتوانستم هیچ دلیلی برای تایید این باورها پیدا کنم هیچ دلیلی وجود نداشت نتوانم این کار را انجام دهم می توانستم بگویم تا به حال این کار را انجام نداده ام، ولی هیچ نشانه ای نبود که نتوانم انجامش دهم.

این چیزی است که در جست و جوی آن هستید چرا چنین اعتقادی دارم؟ دلیل این باور خاص چیست؟ معمولا بعد از بررسی هیچ دلیلی پیدا نمی کنید و در نتیجه آن باور تضعیف میشود تقریبا مثل یک شیخ می تواند ترک نان کند و محو شود چون هیچ دلیلی برای آن وجود ندارد. اگر بپرسید شیخ کجاست؟ و بگردید ناپدید می شود. فقط صدای پچ پچ می آید

ولی فرض کنید دلایلی هم داشته باشید. وقتی کوچک تر بودم، پدرم می گفت بهترین راه برای افزایش پول این است که آن را تا کنی و توی جیبت بگذاری چند دهه طول کشید تا بفهمم این فکر چقدر محدود کننده است ولی در آن زمان نمی دانستم پدرم برایم شخصیت مقتدری بود که با عقل معاش خود میگفت این راه پولدار شدن است. آن را تا کن و در جیبت بگذار

ده ها سال پول نداشتم ده ها سال با بی خانمانی دست و پنجه نرم کردم. تا این که شروع کردم به زیر سوال بردن باورهایم درباره ی پول باوری که می گفت پول کمیاب است. چرا معتقدم پول کمیاب است؟ چون از پدرم شنیدم پول کمیاب است. چه دلیلی دارد این فکر واقعا درست باشد؟ هیچ خیلی از مردم پولشان را خرج میکنند. سرمایه گذاری می کنند میبخشند و با این همه پول بیشتری به دست می آورند.

 

مشاهده سریع آگهی های ملکی محله دربند تهران

 

یک بار دیگر ترغیب تان میکنم با این سیستم گام به گام باورهای تان را زیر سوال ببرید اولین سوال این است درباره ی این باور چه اعتقادی دارم؟ و دومین سوال چرا چنین اعتقادی دارم؟ سومین سوال، چرا به دلایل مربوط به این باور اعتقاد دارم و چهارمین سوال، اعتقاد به این باور چه مزیتی دارد؟ اینها سوالات مهمی هستند که بعضی وقت ها باعث میشوند یک باور را از ذهن تان پاک کنید و برای همیشه به فراموشی بسپارید. گاهی هم ممکن است بخواهید آن را جایگرین کنید.

پدرم می گفت پولت را تا کن» یا «پول» علف خرس نیست. چیزهایی که همه ی ما شنیده ایم ولی نمیدانیم این باورها در ناخودآگاه ما جا خوش کرده اند و به بخشی از ادراک برنامه ی ذهنی و پارادایم ما تبدیل شده اند. با نگاهی به توهم ادراکی زندگی شاهد نوعی هماهنگی در مورد باورهای محدود کننده مان درباره ی پول خواهیم بود. ما اغلب بر اساس باورهای پنهان ناخودآگاه نیمه خودآگاه عمل می کنیم و بدون این که بایستیم و بررسی کنیم ناشیانه در زندگی پیش می رویم.

بنابراین وقتی به مرحله ی تردید درباره ی باورهای مان می رسیم و هیچ  دلیل واقعی برایشان پیدا نمیکنیم می توانیم بگوییم «اعتقاد به آنها چه فایده ای دارد؟».

زمانی تصمیم گرفتم باور جدیدی را در ذهنم بیرورانم، هرچه بیش تر پول خرج کنم پول بیش تری به دست می آورم اولین بار که این تصمیم به ذهنم رسید با خودم گفتم چه فکر جسورانه ای قطعا یک حسابدار و یک مامور مالیات خواهند گفت نه این طور نیست. هر چقدر بیش تر خرج کسی پول کم تری خواهی داشت و معیون خواهی شد

ولی من این باور جدید را حفظ کردم روزهای اول فکر میکردم به خودم دروغ میگویم و به همین دلیل احساس خوبی نداشتم. بعضی افراد تصور میکنند وقتی باور جدیدی پیدا می کنند. به خودشان دروغ می گویند ولی در واقع شروع به ساخت یک نقشه ی ذهنی جدید می کنید و یک بزرگراه عصبی تازه در مغزتان می سازید.

 

 مشاهده کتاب‌‌ های دیگر حوزه موفقیت

 

این باور جدید ابتدا برای تان ناخوشایند است و غیر واقعی به نظر می رسد، چون در آن مقطع هنوز غیر واقعی ست ولی اگر ثابت قدم بمانید با این باور جدید زندگی کنید و سیستم فعال کننده ی مشبک را با تصورات هیجانات و تکرار درگیر کنید قبل از آن که خودتان بفهمید. به یک اعتقاد جدید تبدیل می شود.

حدس بزنید چه اتفاقی افتاد؟ امروز هر چه بیشتر پول خرج می کنم پول بیشتری به دست می آورم این واقعیت جدید من است. قدرت این فرمول علمی در این است که از تکنیک پرسشگری سقراطی در مورد عقیده استفاده می کنند. به آن عقیده نگاه کنید درباره اس سوال بپرسید و دنبال شواهدی برای آن باشید. بعد از تضعیف و خلع سلاح آن می توانید بپرسید. اعتقاد به این باور چه مزیتی دارد؟ و بعد میتوانید باور جدیدی انتخاب کنید

در واقع معنای یک رویداد به باوری بستگی دارد که باعث به وجود آمدن آن رویداد شده است. هر اتفاقی که در زندگی شما رخ میدهد. موفقیت ها با ناکامی هایی که با آن روبه رو میشوید از این باورهای ناخودآگاه ریشه می گیرد

یک راه برای پیدا کردن باور ناخود آگاه بررسی معنایی است که به یک رویداد می دهید چطور این کار را انجام میدهید؟ با یکی از دوستانتان یک فنجان قهوه یا یک لیوان نوشیدنی میل کنید و آن چه را که رخ داده است به او بگویید من سعی کردم کسب و کار خودم را راه بیندازم یا سعی کردم به این قرار ملاقات بروم و این اتفاق افتاده شما گوش به زنگ باورهایی هستید که در نقطه ی عطف قرار دارند و جوری آنها را بیان میکنید که انگار واقعیت هستند.

زنی که در تلاش برای برقراری یک رابطه ی عاطفی موفق نبوده است. احتمالا می گوید. من بارها قرار ملاقات داشته ام به محل قرار و به پیک گروه اجتماعی رفتم پشت سر هم اشخاصی را دیدم ولی هیچ نتیجه ای نداشت. بعد میگوید همه ی خوب ها را برده اند.

همین باور است که تجربه ی فعلی او را شکل میدهد. این زن یک پیش بینی خود تایید ساخته است. او شانس پیدا کردن فرد مناسب را به این دلیل نداشته است که معتقد است همه ی خوب ها را برده اند. ممکن است بگوید این باور بنا به شواهدی که جمع کرده ام در من شکل گرفته است ولی در واقعیت این باور باعث شده است بتواند آن شواهد را جمع کنند.

همین یک دیدگاه ارزش بهای این کتاب را دارد چون کسی که آن را می فهمد و درونی سازی میکند دید دیگری نسبت به زندگی پیدا خواهد کرد. به کسی که معتقد است همه ی خوب ها را برده اند. می گویم، بیش از هفت میلیارد انسان روی زمین زندگی می کنند با منطقی است همه ی خوب ها را برده باشند؟ همین سوال این باور را با تردید مواجه می کند. با ادامه ی روند سوال پرسیدن فرد متوجه می شود. این عقیده واقعیت ندارد و هیچ کمکی به من نمی کند این واقعیت نیست بلکه عقیده ی شماست عقیده ی شما باورتان است.

 

شاهده جزئیات وخرید کتاب نه راهکار معجزه‌گر

 

جهت تهیه این کتاب ارزشمند و کاربردی با شماره زیر تماس بگیرید.

مجید کیوان پور : 09129374020

 

مطالعه بخش قبلی این فصل کتاب

مطالعه بخش بعدی این فصل کتاب