فصل چهارم: اولین تکنیک پاکسازی پرسشگری سقراطی - بخش سوم

همواره موفقیت و رسیدن به اهداف برای همه ی ما اهمیت بسیاری داشته است، طوری که سعی کرده ایم با مطالعه و شرکت در سمینارها، شنیدن فایل های صوتی و تماشای فیلم های انگیزشی، انرژیمان را چند برابر کنیم تا بتوانیم به اهداف مکتوب مان دست یابیم. سالها مطالعه و کسب تجربه و به‌کاربردن مطالبی که در کلاس درس اساتید برجسته‌ی موفقیت همچون دکتر «برایان تریسی» استاد بی‌نظیرم، استاد «جک کنفیلد» و «جان دمارتینی» آموختم، من را به آشنایی با آثار استادی رساند که حقیقتا بینظیر است.

اگر کسی بگوید من سه کافی شاپ افتتاح کردم ولی فایده ای نداشت، آن قدر رقابت زیاد است که یک کافی شاپ دیگر نمی تواند موفق  باشد هم همین طور است. این داستان اوست دیدگاه اوست باید این عقیده را کنار بگذارد و بداند معنای یک رویداد همان باوری ست که خودش ایجاد کرده است. دستاورد او در وهله ی اول حاصل باوری است که این رویداد را به دنبال داشته است.

این شخص ناخودآگاه فکر میکند چون رقابت زیاد است، راه اندازی کافی شاپ به درد نمی خورد و چون از باور ناخودآگاهش اطلاع ندارد. آگاهانه یک کافی شاپ باز میکنند. وقتی به نتیجه ی دلخواه نمی رسد. باور ناخود آگاهش را بیان میکند. تازگی ها به ایتالیا رفته بودم من زیاد قهوه میخورم و بنابراین در آنجا به کافی شاپهای زیادی رفتم عجیب است که تعداد زیادی کافی شاپ همگی به صورت مستقل در گوشه و کنار دیده میشوند و مردم چندین بار در روز قهوه می نوشند. به عقیده ی من افرادی که کافی شاپ راه می اندازند میتوانند خیلی موفق باشند. بنابراین تجربه و باور من با تجربه ی کسی که می گوید. همن سه محل را امتحان کردم هیچ کدام نتیجه نداد رقابت بسیار زیاد است به کلی فرق دارد.

 

مشاهده ومطالعه خلاصه کتب کاربردی

 

در این فرایند مهم این است که خودتان را نبازید و از قضاوت خودداری کنید. هدف اصلی شما این نیست که با خودتان بجنگید، بلکه می خواهید نور بیندازید و سره را از ناسره تشخیص دهید. وقتی می گوییم «همه ی خوب ها را برده اند» با «من سه بار کافی شاپ باز کردم هیچ کدام نتیجه نداد میتوانیم خودمان را نقد کنیم اشکال کارم کجاست؟ لابد باورهایم مشکل دارند. هر کاری میتوانم انجام میدهم، ولی به نتیجه نمی رسم

خودتان را دوست داشته باشید. خودتان را ببخشید. از خودتان قدردانی کنید با خودتان مهربان باشید با خودتان مودب باشد. این یک واقعیت علمی است که خود تنبیهی کمکی به شما نمی کند. شاید عده ی زیادی از تکنیک شلاق روانی استفاده کنند با این تصور که به عنوان مثال برای و ادار کردن خودشان به رفتن به باشگاه ورزشی باید احساس گناه کنند علم و تحقیقات نشان داده اند اثر این روش بسیار کوتاه مدت است. اگر با انگیزه ای منفی وادار به انجام کاری شوید از روند کار لذت نمی برید. به همین خاطر خیلی زود آن را رها خواهید کرد و بعد احتمالا خودتان را به خاطر توقف کار تنبیه می کنید.

روان شناسی مثبت رویکرد موثرتری است با روان شناسی مثبت که یک رویکرد علمی است روی چیزهای نتیجه بخش تمرکز میکنید. روی چیزهای مثبت روی چیزهای خوب روی چیزهای سالم روی کارهای درست در نتیجه این آگاهی گسترش پیدا میکند و کار درست بیش تری انجام می دهید. خود شبیهی هیچ تاثیری ندارد در مقابل قدردانی از خودتان به شما عزت نفس میدهد پایه های اعتماد به نفس تان را تقویت می کند و به دستاوردهای مطلوب بیشتری دست پیدا کنید.

وقتی بی خانمان بودم به خاطر عزت نفس و اعتماد به نفس بسیار پایین دستیابی به هر نتیجه ای برایم تقریبا غیر ممکن بود. مرد تنهایی بودم که سعی می کردم در زندگی ام تفاوتی ایجاد کنم و ایجاد این صفات برایم مدت ها طول کشید خبر خوب این که شما همین حالا می توانید این کار را انجام دهید واقعیتی که با خواندن این کتاب روی خودتان سرمایه گذاری کرده اید ارزشی ست که میخواهید آن را تقویت و تصدیق کنید. از خودتان مراقبت میکنید به خودتان اهمیت می دهید. شما ارزشش را دارید این ذهنیتی است که میخواهیم داشته باشیم.

بعضی ها می پرسند آیا پرسشگری سقراطی را باید با یک نفر دیگر انجام دهند آیا یک نفر باید این سوالات را بپرسد و من به آنها جواب دهم با خودم به تنهایی باید این کار را بکنم.

 

مشاهده سریع آگهی های ملکی محله دربند تهران

 

قبل از هر چیز همه ی راهکارهایی که در اینجا توضیح می دهم، جوری طراحی شده اند که به صورت مستقل انجام شوند. بنابراین می توانید به تنهایی انجام شان دهید با این وجود تجربیات شخصی من نشان می دهند اگر روش پرسشگری سقراطی را با فرد دیگری انجام دهید. سریع تر به نتیجه می رسید، چون نفر دوم از بیرون، شما را می بیند.  باورهای او با شما فرق دارد ممکن است مقداری تشابه وجود داشته باشد ولی بودن در کنار فرد ماهری که میتواند گوش کند می تواند. به گفته های شما بازخورد نشان بدهد میتواند بی طرفانه و با پذیرش بدون دلبستگی یا قضاوت سوال بپرسد و میتواند به شما در شناخت باورهای تان کمک کند مفید خواهد بود.

اگر به تنهایی باورها را بررسی کنید به دلیل کنکاش در تجربه ی زندگی خودتان ممکن است فکر کنید این واقعیت است در حالی که یک نفر دیگر میتواند باورهای تان را زیر سوال ببرد. به این ترتیب، احتمالا برای اولین بار متوجه میشوید این یک باور بود که من فکر می کردم واقعیت است».

تکرار می کنم در این روند هیچ گونه قضاوت و منفی گرایی دیده نمی شود. وانمود کنید کارآگاه سرخوشی هستید که سرنخ باورها را جست وجو می کنید.

حدود پانزده سال پیش مرد جوانی را در تایلند دیدم که روی نیمکتی در سواحل حومه ی بانکوک خوابیده بود یک مرد جوان بیست ساله که بی خانمان بود، هیچ چیز و هیچ کس و هیچ پولی نداشت حتی ماشینی نداشت که در آن بخوابد نا امیدانه با یکی از دوستان هموطنش در سوئد تماس گرفت و از او درخواست پول کرد ولی دوستش گفت «به جای پول یک کتاب برایت می فرستم

 

 مشاهده کتاب‌‌ های دیگر حوزه موفقیت

 

آن دوست کتاب راز را فرستاد که بعدها فیلم آن هم ساخته شد. اگر آن فیلم را ندیده اید یا کتاب را نخوانده اید حتما فیلم را ببینید با کتاب را بخوانید این کتاب یک داستان انگیزشی ست درباره ی قانون جذب

دوست بی خانمان من اول ناراحت شد چرا باید این کتاب برای من فرستاده شود؟ من در حد مرگ گرسنه ام به کتاب احتیاج ندارم». با همه ی اینها شروع به خواندن کتاب کرد و مجذوب ایده ی بررسی و تغییر باورها، تجسم تلقین هدفگذاری و ایمان به خود سایر مردم و به طور کلی دنیا شد.

تصمیم گرفت ثابت کند همه ی این ایده ها اشتباه است. می خواست ثابت کند نمی شود از این روش نتیجه گرفت؛ بنابراین همه ی تکنیک ها را انجام داد اول تکنیک تلقین را به کار برده و شروع کرد به نوشتن و زیر سوال بردن باورهایش کم کم بیش تر علاقه مند شد و کتابهای من باب براکتر»، «جک کنفیلد» و بعضی دیگر از نویسندگان را هم مطالعه کرد.

حالا سال ها پس از آن دوران در سی وشش سالگی میلیاردر و بزرگ ترین توسعه دهنده ی املاک و مستغلات در جنوب تایلند است. می گفت روی باورهایش کار کرد باورهایی مثل من بی خانمانم» را بررسی کرد و نمی دانست «چگونه میتوانم با تلقین تجسم یا یک تکنیک پاکسازی یک وعده غذا بخورم ولی به مرور با تهیه ی فهرست و جذب چیزهایی که می خواست آنها را به تدریج به دست آورد و حتی دنبال چیزهای بزرگ تر و بهتر رفت و مشاغل مختلفی راه اندازی کرد. حالا مالک بیست شغل با دویست کارمند است.

پیشنهاد کردم داستان زندگی اش را بنویسد و عاقلانه توصیه کردم مرا برای این کار استخدام کند مرا استخدام کرد ما آن داستان را نوشتیم و آن کتاب منتشر شد. این کتاب از بی خانمانی تا میلیاردری هجده راز حذب ثروت افسانه ای و به دست آوردن فرصتهای بزرگ نام دارد. نام این دوستم «اندرس پیرا» است.

 

مشاهده جزئیات وخرید کتاب نه راهکار معجزه‌گر

 

جهت تهیه این کتاب ارزشمند و کاربردی با شماره زیر تماس بگیرید.

مجید کیوان پور : 09129374020

 

مطالعه بخش قبلی این فصل کتاب