فصل دهم: هفتمین تکنیک پاکسازی بازنویسی داستان شما - بخش دوم

همواره موفقیت و رسیدن به اهداف برای همه ی ما اهمیت بسیاری داشته است، طوری که سعی کرده ایم با مطالعه و شرکت در سمینارها، شنیدن فایل های صوتی و تماشای فیلم های انگیزشی، انرژیمان را چند برابر کنیم تا بتوانیم به اهداف مکتوب مان دست یابیم. سالها مطالعه و کسب تجربه و به‌کاربردن مطالبی که در کلاس درس اساتید برجسته‌ی موفقیت همچون دکتر «برایان تریسی» استاد بی‌نظیرم، استاد «جک کنفیلد» و «جان دمارتینی» آموختم، من را به آشنایی با آثار استادی رساند که حقیقتا بینظیر است.

اجازه دهید در این جا گریزی بزنم و به نکته ی مهمی اشاره کنم. عده ای از مردم کتاب های انگیزشی میخواند در سمینارها شرکت می کنند. ولی تغییراتی را که میخواهند ایجاد نمی کنند. فقط به یک دلیل  مهم آنها به محیط خود باز می گردند و روش گذشته ی بودن فکر کردن و عمل کردن شان را ادامه میدهند چون محیط شان چیزی که در اطراف شان می گذرد آنها را به یاد خود گذشته شان می اندازد.

اگر تا این جای این کتاب را فهمیده باشید تغییراتی در درون تان ایجاد کرده اید. دستاوردهای مورد نظرتان را گفته اید و برای رسیدن به آنها شروع به پاکسازی کرده اید چگونه میتوانید این تغییر را تثبیت کنید؟

محیط خانه با اداره را تغییر دهید. جای میر را عوض کنید. مبلمان را جابه جا کنید. یک نقاشی روی دیوار بگذارید. دیوارها را رنگ کنید. در صورت نیاز جای خودتان را تغییر دهید کاری کنید که نشان دهد. من تغییری ایجاد کرده ام این راز گمشده ی تغییر پایدار است که اغلب مردم آن را نمی شناسند.

من در پایان یک ارائه ی طولانی به مردم میگویم انگیزه ی لازم به شما داده شده و اطلاعات در اختیارتان قرار گرفته است ولی اگر محیط تان را تغییر ندهید وقتی به خانه می روید، همان عادت ها و برنامه های گذشته را تکرار خواهید کرد.

 

مشاهده ومطالعه خلاصه کتب کاربردی

 

منظور این نیست که اسباب و اثاثیه را جمع کنید و بروید یک شهر دیگر بلکه در خانه کاری انجام دهید که نشان دهد فرد دیگری هستید من کلکسیون گیتار دارم و بعد از هر موفقیت برای تثبیت آن لحظه یک گیتار میخرم کاریکاتوری دارم که مارک تواین آن را کشیده و امضا کرده است. آن را بعد از یک موفقیت خریدم و روی میزم گذاشتم این کاریکاتور موفقیتم را تحکیم میکند و آن را به یاد من می آورد. لازم نیست این تغییرات بزرگ باشند میتوانید یک جفت کفش بخرید و هر بار که آنها را میپوشید به یاد آورید به خاطر این تغییر درونی حالا یک سوپرزن یا سوپر مرد هستید.

خلاصه این که داستان خودتان را بازنویسی کنید و این تغییر را با تغییر دادن چیزی در محیط که شما را یاد آن تحول می اندازد. تثبیت کنید

داستان شما یک روایت است و هر کس روایتی برای نقل کردن دارد. شما هم می توانید روایت تان را مثل زمانهای بلند به شکل یک داستان شاد و با یک پایان شاد بنویسید بعضی ها روایت زندگی شان را به شکل تراژدی مینویسند من در یکی از محلات حاشیه ای شهر به دنیا آمدم روزگار خوشی نداشتم و اتفاقات ناگوار یکی بعد از دیگری برایم رخ می داد. این فرد مرا ترک کرد روایت آنها یک تراژدی است. روایت بعضی ها هم بیشتر یک زمان اسرار امیز است.

در نقل روایت زندگی میتوانیم معانی شخصیتها وقایع و طرح اصلی را تغییر دهیم و داستان انگیزه بخشی بنویسیم که ما را در رسیدن به نتایج مورد نظر توانمند کند به زندگی مثل یک زمان نگاه کنید. برای افرادی که ملاقاتشان میکنید چه داستانی بازگو میکنید یک داستان طنز یک تراژدی یک داستان اسرار آمیز یا یک زمان پلیسی؟

ما موجودات برجسته ای هستیم و با داستانهایی که نقل می کنیم به زندگی خود معنا میدهیم ارتباط ما با دیگران در قالب داستان شکل می گیرد. آنها از طریق داستان زندگی ما و خودشان را درک می کنند. شیوه ی بیان داستان روی احساسات و دستاوردهای ما اثرگذار است.

به داستانی که میگویید دقت کنید آیا به تحقق دستاوردهای تان کمک میکند یا نه؟ وقتی بی خانمان بودم فکر می کردم زندگی ام باید مثل «جک لندن» یا «ارنست همینگوی ماجراجویانه، نا امیدانه و مالیخولیایی باشد. آیا این طرز فکر میتوانست در رسیدن به نتیجه ای که می خواستم کمکم کند؟ به زندگی ام را تباه میکرد و به سمت شکنجه ی روانی و اضطراب سوق میداد باید داستان دیگری میگفتم چه داستانی؟ برای خودم استدلال آوردم که نویسندگان شاد سالم خلاق و مشهوری هم وجود دارند. تصمیم گرفتم آنها را گیر بیاورم و الگوی خودم قرار دهم برای خودم داستان جدیدی ساختم داستانی که تا امروز هم مشغول نوشتنش هستم.

شما داستانی دارید که به میانه ی آن رسیده اید. راه درازی در پیش دارید. مثل این است که همین حالا فیلم نامه ای بنویسید، شما در فیلم زندگی خودتان بازی میکنید میتوانید همین حالا مسیر این فیلم را تغییر دهید. میتوانید ماهیت داستان نان را همین حالا عوض کنید. شاید تا این لحظه داستانتان روایتی از رنج و تلاش و نبرد با زندگی بوده است. ولی حالا میدانید چگونه اهداف و دستاوردهای جدیدی تعیین کنید. حالا نیم دوجین یا حتی بیش تر تکنیک برای پاکسازی موانع راه می شناسید. حالا زمانش است که قهرمان سفرتان باشید.

 

مشاهده سریع آگهی های ملکی محله دربند تهران

 

پدرم این داستانی را که میگویم بارها و بارها تعریف می کرد و ما هم هربار کلی میخندیدیم می گفت در جوانی برای اطلاع از آینده ی خود به یک فالگیر مراجعه کرده بود. فالگیر گفته بود. تا چهل سالگی مشکلات زیادی داری زندگی سختی خواهی داشت تقریبا همیشه بی پولی و با فقر دست و پنجه نرم می کنی

پدرم گفته بود. «خب، بعد از چهل سالگی چه اتفاقی خواهد افتاد؟»

به آن عادت می کنی »

کسانی که با مطالب ارائه شده در این کتاب آشنایی ندارند، ممکن است با این باور هم عقیده باشند که باید به مشکلات عادت کنید، ولی ما در این جا داستان دیگری مینویسیم این داستان می گوید مشکلات تمام شد. دیگر هرگز کشمکشی نخواهید داشت.

«مایک دوولی که وب سایت tut.com برای فکر کردن به افکار بی نظیر» را راه اندازی کرده است هر روز صبح یادداشتی از کائنات ارسال میکند سالها پیش یکی از این یادداشت ها را ارسال کرد و گفت «دوست دارید دیگر هیچ وقت نگران پول نباشید؟» اضافه کرد. «بسیار خب این آرزو برآورده شد. دیگر هیچ وقت نگران پول نخواهید بود

واقعیت این است که نباید نگران پول باشید. این نگرانی کمکی به شما نخواهد کرد. در مورد کشمکش هم همین طور است. دیگر نیازی به مبارزه نیست این کار کمکی به شما نمی کند

داستان جدیدی بنویسید هر طور که میخواهید بنویسید و احساسات هیجانات و شخصیت ها را بپرورانید. بدانید داستانی را که برای خودتان گفته اید، می توانید بازنویسی کنید و داستانی را که درباره ی آینده نقل کرده اید، میتوانید همین حالا بازگو کنید.

مطمئنا می توانید گذشته ی خود را بازنویسی کنید ولی آینده ی شما نا نوشته و ثبت نشده است میتوانید این جا بنشینید و بنویسید دوست دارید. داستان تان چگونه باشد.

 

 مشاهده کتاب‌‌ های دیگر حوزه موفقیت

 

کسی که به شدت شکاک است ممکن است بگوید چه فایده ای دارد بگویم در فهرست پانصد شرکت صنعتی برتر قرار دارم و می توانم این همه درآمد داشته باشم وقتی واقعیت ندارد؟»

موضوع همین است شما نمی دانید چه چیزی واقعیت پیدا خواهد کرد؟ وقتی مینویسید دوست دارید اوضاع چگونه باشد، به ذهن تان دستور میدهید در آن جهت حرکت کند.

ذهن تان تفاوت بین واقعیت و واقعیت تخیلی را تشخیص نمی دهد. وقتی می نشینید و می نویسید دوست دارید آینده چگونه باشد، با استفاده از آن چه سیستم فعال کننده ی مشبک دوست دارد یعنی تجسم، هیجان و تکرار آن را برای تبدیل یک تجربه ی جدید به واقعیت برنامه ریزی می کنید.

چرا؟ چون به طریقی ذهنتان را فریب داده اید از آن جا که ذهنتان نمی داند چیزی که نوشته اید تخیلی ست واقعی تصورش می کند و شروع میکد به واقعی کردن آن برای شما

چند شب پیش کانونی دیدم وقتی بیدار شدم بدنم عرق کرده بود. مضطرب بودم و فکر میکردم این اتفاق واقعا افتاده است. در صورتی که این طور نبود. ذهنم فریب خورده بود. تصور میکرد یک مار پیتون با دهانی باز در تعقیب من است. ذهم کابوس را واقعی تلقی کرده بود و از نظر فیزیولوژیکی مثل یک رویداد واقعی به آن واکنش نشان داده بود.

وقتی آینده را می نویسید همین اتفاق می افتد. ذهن تان واقعی  تلقی اش میکند و شما را در آن مسیر و در جهت واقعی شدنش هدایت می کند. شما باز هم در ساخت واقعیت خودتان همکاری می کنید. هنوز هم باید فعالیت کنید. هنوز هم باید در فرصتهایی که پیش می آید دست به کار شوید ولی ذهن شما که بخشی از ذهن کائنات است، شما را در موقعیتی قرار میدهد که باعث میشود داستان آینده واقعا تحقق پیدا کند.

 

مشاهده جزئیات وخرید کتاب نه راهکار معجزه‌گر

 

جهت تهیه این کتاب ارزشمند و کاربردی با شماره زیر تماس بگیرید.

مجید کیوان پور : 09129374020

 

مطالعه بخش قبلی این فصل کتاب

مطالعه بخش بعدی این فصل کتاب