لغت «استراتژی» از واژه يونانی ”Strategos”گرفته شده كه به معنای «ژنرال ارتش» است. سالانه هر يك از ده قبيله يونان باستان يك Strategos انتخاب ميكردند تا نيروها را هدايت كند. بعدها وظايف وی به امور قضايی و مدنی نيز تعميم داده شد. تاريخچه برنامهريزی استراتژيك به امور نظامی باز میگردد. طبق تعريف لغتنامه وبستر،” استراتژی، علم برنامهريزی و هدايت عمليات نظامی بزرگ در مقياس كلان، با هدف تشخيص و يافتن بهترين موقعيت قبل از شروع درگيری واقعی با دشمن است“.
تفکر استراتژیک
مدل تفکر استراتژیک بن
بن، با ارائه مدلی، تفکر استراتژیک را در دو سطح متفاوت فردی وسازمانی، اما وابسته به هم موردبحث قرار داده است. از دید او سازمانها اگر بتوانند تفکر استراتژیک را در این دو سطح مستقر کنند یک شایستگی محوری برایشان ایجاد میشود که خود مبنایی برای ایجاد مزیت رقابتی پایدار است. ازنظر چاتمن، وقتی ما به رفتار فرد در سازمان نگاه میکنیم دو شخصیت و وجود را مشاهده میکنیم. فرد بهعنوان خودش و فرد بهعنوان نماینده سازمان، پس فرد زمانی که به نمایندگی از سوی جمع رفتار میکند، نباید تنها به درک معمولی خود متکی باشد، زیرا او با ارزشها، اعتقادات و اهداف موجود در سازمان احاطهشده و باید باظرافت بیشتری، بهعنوان نماینده سازمان رفتار کند.
بنابراین تفکر استراتژیک به یک دیدگاه دوسطحی نیازمند است. که از یکسو ویژگیهای متفکر استراتژیک را بررسی کند و از سوی دیگر، فرآیندها و پویائیهای موجود در بافت سازمانی را که فرد در آن قرار دارد. بهعنوانمثال، برای به دست آوردن تصویری دقیق از آثار تغییر سبکهای رهبری روی تفکر استراتژیک، هم آثار آنها را روی تکتک مدیران مطالعه میکنیم و هم شیوههایی که آنها روی جو فرهنگ و ساختار سازمانی اثر میگذارند. در چارچوب ارائهشده توسط بون عناصر تفکر استراتژیک در سطح فردی به سه دسته تقسیم میشوند: تفکر سیستمی (درک کلی سازمان و محیط آن)، خلاقیت و چشماندازی از آینده سازمان و در سطح سازمانی به دودسته ترویج گفتوگوی استراتژیک و استفاده از ابتکار کارکنان تقسیم میشود.
به نظر کافمن «تفکر استراتژیک» روشی است با ماهیت فکری، که کارکنان در سازمان برای تشخیص چشمانداز و ساختن آینده برای خود و همکاران به کار میگیرند. آن چیزی بیش از پاسخگویی به مشکلات روزانه است. تفکر استراتژیک روی ایجاد آیندهای بهتر از طریق آیندهسازی و همچنین روی افزایش ارزشهای هدف در جامعه از طریق دستیابی به نتایج بسیار سودمند، تمرکز دارد.» از دید کافمن، تفکر استراتژیک، همواره با تغییر همراه است و اغلب تغییرات فردی را پیشنهاد میکند. در مقابل، برنامهریزی استراتژیک، یک فرآیند رسمی برای تعریف الزامات، ارائه نتایج سودمند و شناسایی چیستی و چگونگی عواملی که وضعیت فعلی را به وضعیتی ارزشآفرین در آینده تبدیل میکنند، میباشد. کافمن شش فاکتور حیاتی زیر را بهعنوان فاکتورهای موفقیت در تفکر استراتژیک مطرح کرده است، این فاکتورها عبارتاند از:
فاکتور حیاتی اول: پارادایمهای فعلی (محدوده آسایش) را تغییر داده و خط مرزهای جدید و وسیعی را برای تفکر، برنامهریزی، فعالیت، ارزیابی و بهبود مستمر، تعیین کنید. پارادایم یا کلیت فکری، به مجموعهای از آراء اندیشهها و نظریههایی گفته میشود که در یک دوره زمانی خاص موردقبول دانشمندان است و مکتب مخالفی نتوانسته است پایههای آن را سست کند(الوانی،1385) بهعبارتدیگر، پارادایم، مجموعهای از قواعد است که محدودهای را تعریف کرده و به ما میگوید در این محدوده چگونه عمل کنید تا موفق شوید. این قواعد مشخص میکنند که چه عواملی در کسبوکار ارزش میآفرینند و زیربنای شکلگیری شایستگیهای محوری در سازمان هستند. تغییرات در پارادایمهای موجود، از تغییرات در پیشرفتهای متوالی ناشی میشود. برای مثال برای ارسال پیام در قدیم از روشهای ابتدائی مثل تیراندازی، دود، طبل و پرچم استفاده میشد اما اکنون از روشهای پیچیدهای مثل تلگراف، تلفن، فاکس، پخش تصویرهای زنده، فیبر نوری، ماهوارههای ارتباطی و غیره استفاده میشود.
از دید تونی پراکتر، تغییر پارادایم نیازمند عوض کردن نظر و دیدگاه نسبت به یک موضوع است. بستن چشم بر روی واقعیتها، تعصب بیجا به یک پارادایم و تفکر سهلانگارانه نسبت به آن، منجر به از دست دادن فرصتهای مناسب میشود. بهعنوانمثال میتوان به ضعف ساعتسازی در سوئیس اشاره کرد. در اواخر دهه 70 میلادی، صنایع ساعتسازی سوئیس حدود 65 درصد از بازار ساعت جهان را در دست داشت و بیش از 80 درصد سود بازار را به خود اختصاص داده بود، ولی در بین سالهای 1979و 1982 شرکتهای موجود در این صنعت، افراد استخدامی خود را از 65 هزار نفر به 15 هزار نفر کاهش داده و سهام بازار آنها به کمتر از 10 درصد تقلیل پیدا کرد. علت این رویداد، عدم تمایل شرکتهای سوئیس به سرمایهگذاری و تجاری کردن یکی از اختراعات خودشان به نام «جنبش کوارتز» بود.
فاکتورهای حیاتی دوم: بین فرجام (چه چیزی میخواهیم) و انجام (چگونه میخواهیم به آن بر برسیم) تمایز قائل شوید. این،از ویژگیهای دیگر متفکران استراتژیک است. نتایج، همان فرجامها میباشند که با واژههای قابلاندازهگیری، آیندهای را که میخواهیم بسازیم را اندازه میگیرند. در مقابل، انجام، روشها و تاکتیکهایی هستند که ما برای رسیدن به نتایج تعیینشده، انتخاب میکنیم. فرجامها، برای تعیین وضعیت مطلوب در آینده، منطق خوبی را ارائه میدهند. و این در حالی است که هنوز چگونگی رسیدن به آنها تعیین نشده است.
فاکتور حیاتی سوم: در میان سطوح برنامهریزی مگا، ماکرو و میکرو پیوند ایجاد کنید. هر سطح از نتایج، روی طبقات متفاوت، اما مرتبط از اربابرجوع تمرکز میکند. نتایج بسیار مطلوب آن فرجامهای سازمانی هستند که در سطح میکرو و ماکرو با پشتوانه عظیم مشارکت اجتماعی در سطح مگا، ایجاد میشوند.
فاکتور حیاتی چهارم: چشمانداز ايدهآل، همه مقاصد تعيين آينده، دوباره ساخته میشود. اگر بخواهيم هر نتيجه مفيدي را به شکل ملموس و قابلاندازهگیری به دست بياوريم، نخست بايد درباره آن خيالپردازي كنيم. زمانی که سه سطح برنامهريزي با نتايج مرتبط وجود دارد، متفکران استراتژيك بايد براي هرکدام از آنها، مقاصد مرتبطی را با واژههاي قابلاندازهگيري، تعريف كنند. براي حصول اطمينان از تغيير در پارادايمها و تغيير وضعيت موجود، بايد در زمان تعيين مقاصد و ايجاد تعهد، دلير و بیباك بوده و آينده را صرفنظر از موانع موجود و از ديدگاه نتايجی كه بايد حاصل شوند، تعيين كرد.
فاکتور حیاتی پنجم: اهداف كمی قابلاندازهگيري، از چشمانداز مطلوب بهعنوان پايه و اساسی براي برنامهريزي و بهبود مستمر استفاده كنيد. توسعه اهداف قابلاندازهگيري در سطوح سهگانه و نتايجی كه بهصورت سيستماتيك بهعنوان زنجيره ارزشافزوده به هم مرتبط شدهاند.
فاکتور حیاتی ششم: نياز را بهعنوان شکاف بين نتايج موجود و نتايج مورد انتظار تعريف كنيد، نه بهعنوان شکاف درك شده در دادهها و فرآيندها.
"Home Buying For Dummies" اثر Eric Tyson و Ray Brown: این کتاب یه راهنمای جامع و خودمونی برای خرید خونه ست که به زبون ساده و با مثال های کاربردی نوشته شده.
مهارتهای کاربردی مدیریت جلسات عبارت است از:
۱ فراخوان شرکت کنندگان
آماده سازی مکانی و زمینه سازی فکری برای جلسات
راهکارهای پیشنهادی جهت افزایش بهره وری جلسات
۴ برنامه ریزی ها
تعیین و تبیین مقررات
اقدامات ضروری قبل از شروع جلسه الفه اقداماتی که توسط رئیس با مدیر جلسه باید صورت پذیرد:
ا هدفها باید تعیین تعریف و تشریح شوند.
اعضای مؤثر جلسه انتخاب شود.
با شرکت کنندگان جلسه مقدمتاً تماس بگیرید
آیا مجری نقش خود را با وضوح کامل برای شرکت کنندگان در جلسه توضیح می داد؟
آیا مجری به افراد شرکت کننده اجازه تجدید نظر بر روی صورتجلسه را می داد؟
آیا مجری در زمینه متمرکز نمودن گروه برای بحث حول یک م
یادگیری روان سازی و آسان سازی جلسه مانند بازی است. شما میتوانید قواعد آن را به سرعت یاد بگیرید و شروع به بازی کنید. اما برای مجری خوب بودن نیاز به تمرینات قابل توجهی است. باید گفت که صرفاً یک راه برای
شما می توانید کارهای زیر را در بین دو جلسه انجام دهید تا از تشکیل گروه فکری جلوگیری نمایید: شیوه نخست افراد را تشویق کنید که بین جلسات با دیگر افراد بخش و سازمان خود مشورت نمایند.
به خصوص وقتی که موض
اکنون میدانیم که برای استفاده از اطلاعات و یا شنیدن یک گزارش جلسه، باید هدف مشخصی داشته باشید. بنابراین باید بدانید که مقصود شما از جلسه چیست؟ انواع مختلف جلسات نیاز به نقش ها و روشهای مختلف دارد. برخ
مهارتهای مدیریت زمان جلسه
۱ در همان ابتدای جلسه مدت زمان آن را تعیین و به شرکت کنندگان اعلام کنید.
۲ بهتر است قبل از وقت ناهار جلسه برگزار شود در این صورت احتمال این که جلسه به موقع خاتمه یابد بیشتر
۱ گروه های متجانس افرادی که با نقطه نظرات یکسان در جلسات تصمیم گیری و حل مسئله شرکت می کنند.
گروه غیر متجانس افرادی که با نقطه نظرات مختلفی در جلسات تصمیم گیری و حل مسئله حضور می یابند. در این صورت ن
در این مبحث مطالبی کاملاً کاربردی برای مدیران و صاحبان دفاتر مشاورین املاک آورده شده است. هدف از ارائه این مطلب آشنایی مدیران با انواع جلسات مهارتهای اداره جلسات، مهارت های مدیریت زمان در جلسات آشنایی
را در ۱۳۱۷ در کشور را سال تأسیس آن به شمار آوریم و برخورداری از قانون نظام صنفی (۱۳۵۲) و اجتماعی (یعنی با اعتبار اجتماعی حداکثر ۴ درصد قرار دارد و با گذشت این همه سال هنوز عملکرد سنتی و قدیمی را رها ن
مدیران باید به مهارت و هنر مصاحبه و گزینش مناسب ترین همکاران سازمانی مسلط باشند. این مهارت ها در این مبحث به صورت خیلی ساده و قابل فهم طرح میشود باشد که راه گشای سبک مدیریتی مدیران دفاتر مشاورین املاک