برای تقويت تفکر استراتژيک راهکارهای زيادی وجود دارد که برای راهنمايی و کمک به تقويت آن راههای زير توصيه میشود:
تفکر استراتژيک بايستی از دل مجموعه توانمندیهای فرد شکل بگيرد. هر فردی زمينه مجهز شدن به تفکر استراتژيک را دارد منتهی بايستی در شناخت و تقويت ظرفيتها و استعدادهای استفادهنشده تلاش نمايد تا بتواند آنها را پرورش داده و به کار گيرد. تقويت زمينههای زير در مديران میتواند به تقويت تفکر استراتژيک آنها کمک کند:
1. اشتغال ذهنی نسبی به مسائل برونسازمانی در مقابل درونسازمانی
2. جهتگيری زمانی در نگرش به گذشته در مقابل آينده
3. گرايش به خطرپذيری الگوی جهانبينی شخص مدير (که اگر نياز به تغيير دارد در آن تغيير ايجاد شود)
4. ارزشهای مدير، معيار و مدلهای شخصی او (که تجديدنظر در آنها میتواند به تفکر استراتژيک کمک کند)
1. استعدادها و شخصيت مدير
2. مهارتهای حل مسئله (مشکلگشايی)
3. سبک و مهارتهای رهبری (سياسی، حمايتی، انگيزشی، شخصيتی)
4. آگاهی درباره مؤسسه و محيط
يکی از راههايی که مديران را به سمت تفکر استراتژيک میکشاند تقويت برتریطلبی در آنها است. وقتی اين خصيصه در مديران تقويت شد برای پيشی گرفتن از ديگران به تفکر رقابت جويانه میپردازند. درزمینة رقابت ولايمير پيتوليک و ننياهاتوافی مینويسند: مديران ژاپنی در چنان جو رقابتی پرورش میيابند که رفتهرفته در اعماق اقدامات و تصميمات آنان نفوذ میکند، فعاليتهای مؤسسه پيوسته در ارتباط با تأثير آن بر رقبای عمدهاش باز شکافی میشوند. بهطورکلی به طرق زير میتوان روحيه برتریطلبی را در مديران تقويت نمود:
1. تحليل و تبيين تغييرات جهانی برای مديران.
2. منعکس نمودن تحولات ملی و منطقه به مديران.
3. انعکاس موفقيتها حتی جزئی به مديران و تشويق آنها.
4. القای خودباوری به مديران.
برنامهريزی ازجمله فرآيندهايی است که تفکر انسان را هدايت میکنند. بهعنوان يکی از راهکارهای ايجاد و تقويت تفکر استراتژيک میتوان از آن بهره گرفت. جهت اجرای برنامهريزی استراتژيک، مديران و کارکنان سازمان مجبورند به تفکر مجهز شوند و اساساً ماهيت برنامهريزی استراتژيک تفکرساز است. برنامهريزی استراتژيک کمکهای زير را به مديران و کارکنان سازمان مینمايد:
1. تفکر و انديشيدن به شکل استراتژيک.
2. تشخيص جهتگيری آينده.
3. اتخاذ تصميمات امروز، در پرتو نتايج و بازتابهای آينده تصميمات.
4. تدوين و توسعه مبنايی جامع و قابل دفاع برای تصميمگيری.
5. بهبود عملکرد.
6. برخورد مؤثر با محيطی که با تغييرات سريع مواجه است.
ايجاد تغييرات حتی جزئی وقتی با موفقيت انجام شد و شما آثار آن را ديديد، عدم اطمینان، نگرانی و ابهام وضعيتهای آينده کم میشود. بنابراين برای تغييرات بزرگتر و اساسیتر فکر نموده و آماده میشويد و درنتيجه به تفکر استراتژيک مجهز میشويد. اين امر از شما رهبران تحولگرا میسازد رهبران تحولگرا پيروان خود را ترغيب میکنند که به خاطر سازمان از علايق خود بگذرند و قادرند نفوذی عميق بر پيروان خود داشته باشند.
بهطورکلی برای اينکه مجهز به تفکر استراتژيک شويد کارهای زير را بهطور مشخص دنبال کنيد:
1. هميشه به دنبال شناسايی مشکلات زندگی و سازمان خود باشيد.
2. از تمرکز روی که مسئله يا کار تا حل آن استقبال کنيد.
3. در مقابل حوادث واکنش مناسب نشان دهيد
4. فکر خود را عملی کنيد.
5. هميشه به فکر بهبود اوضاع باشيد.
6. بدون جهت در مقابل افکار نو ديگران مقاومت نکنيد.
برای تبدیلشدن به سبک استراتژيست کارآمد، تمرين وممارست در تفکر استراتژيک ضروری است و اين بايد به يک برنامه منظم روزمره، تبديل شود. نمیتوان در شرايط عادی آن را در کناری بهصورت آماده نگاهداری کرده در شرايط اضطراری به کار گرفت. چيزی به نام استراتژیهای حاضر و آماده که بتوان آنها را از يک فروشگاه خريداری کرد وجود ندارد. تدوين استراتژی به بيان ساده گسترش منطقی فرآيند فکری عادی خودمان است. اين شيوه مبتنی بر يک فلسفه دورنگری است. در يک مفهوم بسيار واقعی تفکر استراتژيک بيان ديدگاهها نسبت به زندگی است، همانند هر فعاليت خلاقانه ديگر، زمانی میتوان از ابزار تفکر استراتژيک انتظار توفيق بيشتر داشت که اصول علمی خاص را در ذهن داشته و از پارهای کاستیها و نارسايیها نيز آگاهانه بپرهيزيم. استراتژیهای موفق درزمینة کسبوکار تنها حاصل تحليلهای کارشناسانه قوی نبوده بلکه نتيجه وجود شرايط خاص فکری ذهنی هستند اين بدان معنی نيست که استراتژيست تحليل مسائل را انکار میکند بلکه تأکيد بر آن است که تحليل مسائل نقطه شروع بسيار مهم و تعيينکنندهای برای تفکر استراتژيک است و بدون تجزيهوتحليل مسائل، تفکر و خلاقيت سازنده کمتر وجود دارد. تفکر استراتژيک مستلزم صرف وقت، بينش، صبر و فداکاری است ولی در بلندمدت سود زيادی دارد. تأکيد بر اين نکته ضروری است که داشتن تفکر استراتژيک منحصر به اجرای چند قدم ساده نيست.
تفکر استراتژيک بدين معنی است که بتوان عوامل مؤثر بر سازمان را ديد و از آينده مبهم و نامطمئن باملاحظه وابستگی عوامل، راهحلهای مسائل را استنباط نمود. اين توانايی چيزی بيشتر از آگاهی از روندهای مهم اجتماعی، سياسی، اقتصادی و فنآوری است، مديرانی که تفکر استراتژيک دارند قادرند سازمان خود را در پرتو روندها و رويدادهای گوناگون و روزافزون اين دنيای در حال تغيير ببينند و همبستگیهای عوامل اساسی و مهم را تشخيص دهند. تفکر استراتژيک پديده چندبعدی است که از تعامل عوامل تشکيلدهنده آن تفکر مناسب و کارآفرين استراتژيک به وجود میآيند. تفکر استراتژيک «پيشبينی آينده» نيست بلکه تشخيص بهموقع خصوصيات ميدان رقابت و ديدن فرصتهايی است که رقبا نسبت به آن غافل هستند. تفکر استراتژيک در مقابل قواعد ساده و عميق ظاهر میشود. اين قواعد مدل ذهنی خاصی را ايجاد کرده و مبنای تصميمگيریهای روزانه تا جهتگيری کلی سازمان خواهد بود. هنری مينتزبرگ تفکر استراتژيک را يک نمای يکپارچه از کسبوکار توصيف میکند. مينتزبرگ (1994) تمايز آشکاری بين تفکر استراتژيک و برنامهريزی استراتژيک قائل است از ديد وی برنامهريزی استراتژيک بر تجزيهوتحليل تمرکز داشته و با تعيين و فرموله کردن استراتژیهای موجود سروکار دارد. درحالیکه تفکر استراتژيک بر ترکيب تأکيد دارد و با استفاده از شهود و خلاقيت يک نگرش منسجم از مؤسسه ايجاد میکند. با مقايسه يادگيری تک حلقهای و دو حلقهای بين برنامهريزی استراتژيک و تفکر استراتژيک تفاوت قائل شده است از ديدگاه وی اولی يعنی يادگيری تک حلقهای مشابه برنامهريزی استراتژيک و دومی يعنی يادگيری دو حلقهای مشابه تفکر استراتژيک است. استراتژيستهای اثربخش دارای تفکر استراتژيک قوی بوده و وضعيت موجود را در بستر مقاصد موردنظر نگاه میکنند. نشان دادن واکنشهای مثبت و سازنده در برابر مشکلات، الهامبخش بودن و ايجاد انگيزه در افراد و مهارت در برقراری ارتباط ازجمله ويژگیهای تفکر استراتژيک است.
تفکر بهصورت عام و تفکر استراتژيک بهطور خاص يک فرآيند است که بايستی زمينه شکلگيری و پرورش آن فراهم شود. در شکلگيری تفکر استراتژيک عوامل مختلفی دخيل هستند آنچه بيشتر مورد تأکيد است نحوه شکلگيری تفکر استراتژيک است. سنگ بنای ايجاد تفکر استراتژيک احساس نياز است تا زمانی که در سازمان با تمام وجود نياز به تفکر استراتژيک احساس نشود صحبت و توجيه راجع به تفکر استراتژيک بیمعنا و مفهوم است. وقتی نياز به تفکر استراتژيک احساس و همهگير شد عوامل اصلی تفکر استراتژيک شکل میگيرد. نقطه شروع تفکر استراتژيک تقويت درک شهودی مديران و کارکنان است که به دنبال آن کيفيتهای آيندهنگری،کلگرايی، تغيير و نوآوری تقويت و براثر تعامل آن تفکر استراتژيک در سازمان استقراريافته و از مواهب آن سازمان و کارکنان بهره میگيرند.
یان ویلسون، در مقاله خود مینویسد: استراتژیهای نوآورانه از تحلیلهای شستهرفته و محاسبات عددی بیرون نمیآید بلکه از بصیرت و شهودهای جدید حاصل میگردد. بصیرت از تعامل یا بازار حاصل میشود و مکانیسم آن چرخهای است که میتوان آن را چرخه شکلگیری تفکر استراتژیک دانست. بر اساس این چرخه، سازمان در عین حرکت، از نتایج حاصل از جهتگیری خود، میآموزد و بنا بر آن جهتگیری خود را اصلاح میکند و این اصلاح جهتگیری، بر مبنای درک ابعاد جدید قواعد ارزشآفرین برای بازار انجام میگیرد و در ایجاد مزیت رقابتی (کارکرد اصلی استراتژی) و اثربخشی استراتژی نقش تعیینکنندهای دارد. باید توجه داشت که عملکرد این چرخه در کارکرد کلی آن نهفته است و اجرا بهخودیخود و یا حتی درمجموع مادامیکه از منطق حاکم بر کل الگو برخوردار نباشد قادر به ارائه این کارکرد نیستند.
در شکل 2- 3: چرخه شکلگیری تفکر استراتژیک به نمایش گزارده شده است.
شکل 2-3: چرخه شکلگیری تفکر استراتژیک
جهت تهیه این کتاب ارزشمند و کاربردی با شماره زیر تماس بگیرید.
مجید کیوان پور : 09129374020