فصل اول: راه تحقق دستاوردهای مطلوب - بخش دوم

همواره موفقیت و رسیدن به اهداف برای همه ی ما اهمیت بسیاری داشته است، طوری که سعی کرده ایم با مطالعه و شرکت در سمینارها، شنیدن فایل های صوتی و تماشای فیلم های انگیزشی، انرژیمان را چند برابر کنیم تا بتوانیم به اهداف مکتوب مان دست یابیم. سالها مطالعه و کسب تجربه و به‌کاربردن مطالبی که در کلاس درس اساتید برجسته‌ی موفقیت همچون دکتر «برایان تریسی» استاد بی‌نظیرم، استاد «جک کنفیلد» و «جان دمارتینی» آموختم، من را به آشنایی با آثار استادی رساند که حقیقتا بینظیر است.

در مورد من وقتی دقیق شدم فهمیدم نویسندگانی مثل «جک لندن» که آوای وحش مارتین ادن و گرگ دریایی را نوشت و «ارنست همینگوی» نویسنده ی پیرمرد و دریا را تحسین میکنم نویسندگان بزرگی بودند. آثارشان کلاسیک است و ما آنها را در مدرسه میخوانیم این نویسندگان تاثیر عمیقی روی سبک نوشتاری من داشتند ولی به اشتباه زندگی ام را هم بر اساس سبک زندگی آنها شکل داده بودم.

«جک لندن الکلی بود خودکشی کرد و در چهل سالگی درگذشت ارنست همینگوی با الکل خشونت و بیماری روانی دست و پنجه نرم می کرد و به دست خودش کشته شد. بخشی از وجود من تصور می کرد برای مشهور شدن و موفق بودن باید مشغول نوشتن این نوع درام شوم.

خیلی از افراد درگیر هنرهای خلاقانه از جمله موسیقیدانان هنرمندان و نقاشان معتقدند لازمه ی موفقیت رنج کشیدن است. این یک باور است. کشف کردم ناخودآگاه از این نویسندگان الگو گرفته ام و تصورم این است. که برای موفق بودن باید زندگی غمگینی داشته باشم این همان باور فعالی بود که از کشف آن به شدت شگفت زده شدم قطعا نویسندگان مرفه، شاد، سالم و موفقی هم وجود داشتند و با کمی کنکاش افرادی مثل ری برادبری و خیلی نویسنده های دیگر را پیدا کردم که شهرت جهانی داشتند. سالهای بعد پس از ملاقات با این نویسندگان و تبعیت از سبک زندگی آنها زندگی ام به تدریج تغییر کرد. کم کم دستاوردهای متفاوتی به دست می آوردم

 

مشاهده ومطالعه خلاصه کتب کاربردی

 

درسی که میخواهم همه از داستان زندگی من بگیرند، این است. اگر باورهای تان را تغییر دهید به دستاوردهای متفاوتی دست پیدا خواهید کرد و پیام اصلی این کتاب همین است.

قطعا عده ای با شنیدن این پیام شروع میکنند به بهانه تراشی می گویند این اصل در زندگی آنها کاربرد ندارد آنها شرایط خاصی دارند که نمی گذارد در زندگی به دستاوردهای دلخواه برسد.

یکی از این بهانه ها نداشتن تحصیلات و آموزش است. من پول نداشتم به دانشگاه بروم اشتباه کردم به دانشگاه نرفتم یا رشته ی تحصیلی من پولساز نیست چهل و چند سال سن دارم با این سن چگونه می توانم دنبال آموزش جدید باشم؟»

بهانه ی دیگر نداشتن منابع و معمولا پول است عده ای می گویند. چندین سال است میخواهم کسب و کار خودم را داشته باشم. این آرزوی من است؛ کار من ابداع است ولی همه ی کسانی که می شناسم، حداقل سرمایه ی اولیه برای شروع کسب و کارشان داشتند

بهانه ی دیگر نداشتن وقت کافی ست دوست دارم برای خودم شرکت داشته باشم ولی کارم به حدی زیاد است و به قدری به درآمد نیاز دارم که نمی توانم از چرخه ی شغل فعلی ام خارج شوم آن قدر وقت ندارم که مشغول رویاهای دیگر شوم به خانواده ام متعهد هستم؛ اگر بخواهم برای رویاهایم وقت بگذارم از آنها غافل میشوم

بهانه ی دیگر احتمالا حمایت نکردن خانواده با بستگان نزدیک است. «اگر موفق شوم زندگی ام از هم میباشد به خانواده و خویشاوندانم وابسته ام و موفقیت بین ما فاصله ایجاد خواهد کرد. در واقع آنها کمی خود هستند بنابراین سیستم حمایتی لازم را ندارم

نکته ی بعدی وجود تبعیض است. امروز در جامعه زیاد می شنویم که مردم تصور می کنند به خاطر نژاد جنسیت یا چیزهای دیگری مورد تبعیض واقع شوند و بنابراین نمی توانند به سطوح بالاتر ارتقا پیدا کنند.

 

مشاهده سریع آگهی های ملکی محله دربند تهران

 

در نهایت معلولیت است که دلیلی منطقی به نظر می رسد، «من معلول هستم با ندارم نمیتوانم ببینم نمیتوانم راه بروم چطور توانم موفق باشم؟»

دوستانه به همه ی این افراد پاسخ محکمی میدهم و می گویم همه ی این حرف ها مزخرف بهانه و شکلهای مختلف باورهای محدود کننده هستند. می توانید بگذارید این بهانه ها راه شما را شد کنند، ولی اگر واقعا دنبال دستاوردها هستید باید همه شان را بگذارید کنار بیایید تعدادی از این عذر و بهانه ها را بررسی کنیم عده ی زیادی از مردم شکایت میکنند پول ندارند. این بهانه را زیاد می شنوم، ولی  واقعیت این است که اصلا به پول نیاز ندارید من کتابی نوشتم با عنوان میلیاردر معنوی و در آن اشاره کردم چیزی که نیاز دارید خلاقیت است. داستانهای زیادی شنیده ام درباره ی افرادی که با استفاده از راه هایی مثل درخواست پول ایجاد منابع جمعی انجام کارهایی برای به دست آوردن آن یا پیدا کردن راه هایی برای ساخت نمونه های اولیه بدون این که اصلا از پول استفاده کرده باشند. نیاز به پول را بر طرف کرده اند.

کانال سی ان بی سی یک برنامه ی تلویزیونی با عنوان ایده ی بزرگ از دنی در پخش میکرد. من عاشق ایده ی بزرگ بودم این برنامه یک بار از کارآفرین موفقی پرسید چطور شروع کردی؟» گفت «هیچ تحصیلاتی نداشتم، هیچ آموزشی ندیده بودم هیچ پولی نداشتم. او یک زن جوان آفریقایی آمریکایی بود که کیف پول جدیدی طراحی کرده بود. به نظر من با وجود این همه کیف پول ساخت یک کیف دیگر بیهوده بود ولی او این کار را انجام داد.

این خانم فکر کرد چطور میتوانم بدون پول و پارتی این کیف را تولید کم؟ بعد، عبارت تولید کنندگان کیف پول را در گوگل جست و جو کرد و متوجه شد اغلب شان ساکن چین هستند. با استفاده از کارت اعتباری سوار هواپیما شد و رفت چین با این که زبان چینی بلد نبود راهنمای نور با مترجم نداشت و نمی توانست با کسی ارتباط برقرار کند به یک هتل رفت و اتفاقا در آن جا فردی را دید که می توانست به دو زبان انگلیسی و چینی صحبت کند.

 

 مشاهده کتاب‌‌ های دیگر حوزه موفقیت

 

این خانم موقعیت خودش را توضیح داد و آنها هم شماره تلفن چند تولید کننده ی کیف در منطقه را در اختیارش قرار دادند. با تک تکشان تماس گرفت تا این که یک نفر موافقت کرد نمونه ای مطابق با آن مشخصات بسازد و به این ترتیب با چند کیف که توانسته بود بخرد. به آمریکا بازگشت بعد یک نفر کیف هایش را خرید و بقیه ی ماجرا را خودتان میدانید این خانم موفق بود و در برنامه ی دنی دج» درباره ی یک ایده ی بزرگ صحبت کرد که به یک موفقیت بزرگ تبدیل شد

به پول نیاز نداشت به آموزش و تحصیلات هم هیچ تبعیضی هم در کار نبود. چیزی که نیاز داشت شجاعت جسارت خلاقیت و اقدام بود که در نتیجه ی آن نتایج درخشانی به دست آورد.

یک بار در فیلم مستند را از گفتم قصد دارم شما را تحریک کنم و قصد دارم حقیقت را به شما بگویم این کاری است که میخواهم در این کتاب انجام دهم. اگر کسی برای آموزش برنامه ریزی یا مربی گری شخصی پیش من بیاید همین کار را انجام خواهم داد کسی را که می گوید نمی دانم از کجا شروع کنم»، «نمی دانم چه کار کنم واقعا محدودیت دارم یا این ترس ها و نگرانی ها را دارم درک میکنم، چون خودم هم همین شرایط را داشته ام ولی میدانم با استفاده از اصولی که توضیح خواهم داد. یعنی راههای مختلف پاکسازی میتوانید همه ی موانع را بگذارید وارد عمل شوید و نتیجه بگیرید.

موانع درونی دیگری هم افراد را از رسیدن به دستاوردهای مورد نظرشان در زندگی باز می دارند. یکی از بزرگ ترین این موانع ترس است. ترس از شکست ترس از موفقیت و حتی چیزهایی مثل اضطراب اجتماعی بعضی ها واکنشهای ترسناکی در دل دارند و هر چقدر سعی می کنند افکارشان را کنترل کنند این ترس با آنها باقی می ماند.

مانع دیگر خود تخریبی ست. در این مورد فرد در مسیر درست قدم می گذارد به چین می رود و نمونه ی اولیه را می گیرد ولی بعد به هر دلیلی دست به کاری میزند که همه ی تلاش هایش را به باد می دهد. یا یک بازیکن وارد لیگ برتر میشود روبه روی اولین پرتاب کننده ی برتر می ایستد و دوازده بار ضربه می زند.

بعد، مشکلات نگرشی ایجاد میشود مردم به دیدگاه های منفی و شایعات گرایش دارند آنها در اوج تنبلی فکر میکنند، «من سخت کار می کنم. این حرف را زیاد میشنوید. همه خودشان را سختکوش می دانند ولی در واقعیت خیلی از افراد تنبلند و واقعا آن طور که لازم است تلاش نمی کنند.

 

مشاهده جزئیات وخرید کتاب نه راهکار معجزه‌گر

 

جهت تهیه این کتاب ارزشمند و کاربردی با شماره زیر تماس بگیرید.

مجید کیوان پور : 09129374020

 

مطالعه بخش قبلی این فصل کتاب

مطالعه بخش بعدی این فصل کتاب