در این کتاب دکتر مهدی نشاط الهام بخشی به خود و دیگران برای کسب بهترین ها را از بیان استاد خویش آقای "برایان تریسی" به زبان فارسی ترجمه نموده است.
خب چه اتفاقی می افتد؟ کودک با ترس از شکست ترس از اشتباه کردن ترس از تنبیه شدن بزرگ میشود کودک با ترس از طرد شدن ترس از ریسک کردن ترس از محبوب نبودن ترس از امنیت نداشتن بزرگ می شود. ترس وحشتناک شکست خوردن در درون کودک بالغ وجود دارد: اگر کاری انجام دهم و موفق نباشم، عشق والدینم را از دست خواهم داد؛ دیگر ایمن نخواهم بود؛ خطر بزرگی در کمینم خواهد بود یا اگر کاری را که والدینم دوست دارند انجام ندهم تنبیه خواهم شد؛ عشق شان را از من دریغخواهند کرد؛ امنیت نخواهم داشت در دنیای پر از دلهره تنها خواهم ماند. به این ترتیب این دو ترس با کودک بزرگ میشوند و منشا همه چیز خواهند بود ترس از شکست ترس از ریسک کردن ترس از باختن ترس از خجالت زده شدن ترس از نارضایتی زودرنجی ترس از نظرات منفی دیگران تمام ترسهای اصلی انسان از ترس از طرد شدن و ترس از شکست خوردن شروع می شوند.
هفته ی گذشته داشتم با یک فرد با ثروت چند میلیون دلاری حرف می زدم و او می گفت اصلا مهم نیست چه چیزهایی به دست آورده است. یک خانه ی بزرگ یک ماشین بسیار خوب زندگی عالی موفقیت فراوان همیشه ترس از دست دادن شان را در دل دارد. این ترس درست به دوران کودکی اش بر می گشت وقتی ترس از شکست خوردن ترس از باختن ترس از دست دادن همه چیز قبل از آن که پنج سانش شود. درونش ریشه دوانده بود در بیشتر موارد والدین حتی نمیدانند این کار را کرده اند. کوچک ترین تصوری از این کار ندارند؛ گمان میکنند با تهدید کودک به ناراضی بودن از او تنها کنترلش کرده اند. نمی داند پایه های این الگوی رفتاری را درون کودک به وجود آورده اند.
حالا چهار فرزند دارم و میدانم بزرگترین سرطانی که روح انسان را تباه می کند. انتقاد مخرب است و هیچ وقت از فرزندانم انتقاد نکرده ام. این کار را کاملا شفاف انجام داده ام معنی اش این نیست که با هم نجنگیده ایم، جرو بحث نکرده ایم با مخالف هم نبوده ایم ولی هیچ وقت به هم نگفته ایم تو آدم بدی هستی
بچه های من هم از مدرسه اخراج شده اند. بچه های من هم به دردسر افتاده اند؛ هم اخراج شده اند و هم تمام کارها را که بقیه ی بچه ها انجام می دهند، انجام داده اند. بچه ها این جور کارهایی انجام می دادند و اصلا مهم نبود چه کار کرده اند آنها را می نشاندم و می گفتم «چه اتفاقی افتاده است؟» واقعا مضطرب میشدند. میگفتم نگران نباش همه چیز روبه راه است؛ من هم وقتی بچه بودم این کارها را می کردم فقط به من بگو چه اتفاقی افتاده است و بگذار با هم حلش کنیم، می گفتند. این کار و آن کار را کرده ام و کاری که شده شده است دیگر» باهم قدم می زدیم و به آنها می گفتم «حب دفعه ی بعد چه کار می کنی؟ الدفعه ی بعد حواسم را بیش تر جمع میکنم می گفتم «عالی است». چون پدرو مادرم بدجوری من را تنبیه می کردند و ده سال سرکوفت به من می زدند. آن را انباشته میکردند و دائم به آن اضافه می کردند؛ اصلا هم مهم نبود چه کار میکردم چندین سال سرکوفتم می زدند. انگار هرگز قرار نبود بخشیده شوی به بچه هایم میگفتم کاری ست که شده چند سال میگذشت و به شوخی به آنها میگفتم یادت هست آن موقع چه کار کردی » «بله»، «کار» واقعا احمقانه ای بود؛ مگر نه؟»، «بله» این رفتار هیچ تاثیر منفی ندارد هیچ عقده ای باقی نمی گذارد.
اگر یک فرد بزرگسال باشی چطور با این مورد کنار می آیی؟ متوجه شده ایم که نقطه ی اصلی شخصیت شما عزت نفس تان است. منظور از عزت نفس این است که چقدر خودتان را دوست دارید و میزان عشقی که به خودتان می ورزید. میزان عشق تان را به دیگران مشخص میکند کارتان را با گفتن این حرف شروع می کنید «خودم را دوست دارم» احتمالا این یکی از بزرگ ترین درس عبرت هایی است که در کل زندگی ام گرفته ام هر بار که به خودتان می گویید. خودم را دوست دارم عاشق خودم هستم ترستان فروکش میکند و عشقی که به خودتان دارید بیش تر میشود. درست مثل یک الاکلنگ خودتان را بیش تر دوست دارید عشق تان بیش تر میشود و ترس تان کم تر و بالاخره به نقطه ای می رسید که در آن خودتان را بی چون و چرا دوست دارید.
همیشه به بچه هایم گفته ام بی چون و چرا دوست تان دارم هیچ چیزی وجود ندارد که از صددرصد عشقم به شما کم کنده آنها می گفتند. اگر این لیوان را بشکنم چه می گفتم محال است کاری بکنید که دره ای از صد درصد عشق من و مادرتان به شما کم کده باید این حرف را تا مدتی تکرار کنید چون برای یک مدت طولانی برای شان حالت کلی و انتزاعی دارد فقط وقتی متوجه این حرف می شوند که به یک مشکل واقعی بخورند کسی در خانه تان بیاید کسی آنها را به کاری متهم کند، یا در مدرسه به مشکل بخورند و والدین شان صد در صد پشت سرشان باشند. می گفتم خب این جور مسائل همیشه پیش می آید
دن «برایان بیا فکر کنیم یک نفر سعی دارد بر سابقه ای ناکارآمدش علیه کنند. می خواهد خودش را آزاد کند تا دیگر این بار روی دوشش نباشد و تاثیر مثبتی روی بچه هایش بگذارد. اگر نتواند در این کار پیش برود، گاهی دلیلش این است که نمی تواند ببخشد نمی تواند از چیزی که در زندگی اش اتفاق افتاده است. بگذرد میتوانی در این مورد حرف بزنی؟ گاهی وقتی فردی با دندان های به هم فشرده می گوید خودم را دوست دارم می شود این آزردگی و نبخشیدن را به خوبی دید چطور میشود خود را از این بند خلاص کرد؟
برایان خوشحالم که این سوال را پرسیدی چون احتمالا مهم ترین نگرش در پیشرفت فردی همین باشد تمایل نداشتن به بخشیدن افراد یا ناتوانی در بخشیدن آنها بزرگ ترین مانع بر سر راه خوشبختی ست. چند وقت پیش داشتم در جمع مخاطبانم سخنرانی می کردم و به آنها می گفتم مهم ترین کار زندگیتان بخشیدن افرادی است که در زندگی به نحوی به شما آسیب زده اند. کاملا بی خیال این موضوع شوید و بدانید به آنها مربوط نیست به خودتان مربوط میشود. با خودتان بگویید. پدر و مادرم را به خاطر تمام اشتباهاتی که در بزرگ کردنم داشته اند. می بخشم تمام افرادی که در زندگی ام بوده اند در روابط قبلی ام حضور داشته اند برادران و خواهرانم دوستانم را میبخشم رئیسم را می بخشم. خودم را صددرصد می بخشم».
بزرگ ترین پیامی که «مسیح» در عهد جدید به ما یاد می دهد. «بخشش» است هفتاد مرتبه بیبخش هفتاد و هفت مرتبه یک مایلراه برو و یک مایل دیگر نیز تا آزادانه ببخشی کاری که می توانید انجام دهید تا مطمئن شوید تمام تاثیرات منفی زندگیتان را از بین برده اید این است که از تمام افرادی که در زندگی تان بوده اند. بگذرید و آنها را به خاطر آسیبهایی که به شما رسانده اند. صددرصد ببخشید.
این بخش را با یک داستان تمام میکنم روزی مردی از هلند با من تماس گرفت: انگلیسی صحبت میکرد گفت مجبور شدم شخصا با شما تماس بگیرم معمولا به این جور تماس ها جواب نمی دهم ولی چیزی درونم می گفت این یکی تماس مهمی است تماسش را جواب دادم و آن مرد گفت در یک خانواده ی از هم گسیخته بزرگ شده است. از دست خانواده اش کفری بود. بستگان برادر و خواهری منفی داشت متاهل بود و ازدواجی بد را از سر می گذرانده شریکش کلاه سرش گذاشته بود تمام دارو ندارش را از دست داده بود؛ مریض بود و قلبش وضعیت و خیمی داشت.
مراحل ابتدایی سرطان درونش بروز پیدا کرده بود؛ هزار جور درد و مرض داشت. دکترش گفته بود رو به موتی چنان سیستم بدنت از دست رفته است که به یک ماشین درب و داغان میماند شش ماه بیش تر زنده نمی مانی باید با تمام افراد و اتفاقات زندگی ات به آرامش برسی، چون کاری از دست پزشکی مدرن برنمی آید در ضمن دکتر به او گفته بود. چند نفری را ببخش از دست خیلی ها عصبانی هستی از آنها بگذرآن مرد در حالی که در فکر فرو رفته بود از آن جا بیرون رفت خیلی وقت بود خشم و عصبانیت درونش موج میزد. فهرستی از همه چیز تهیه کرده بود. سی و نه نفر در آن فهرست حضور داشتند؛ افرادی که بدجور از دست شان کفری شده بود نگاهی به آن فهرست انداخت و گفت «خیلی خب همه را میبخم از تک تک افراد آن فهرست گذشت. به این فکر میکرد که چقدر از دستشان عصبانی است و بعد آنها را می بخشید، این فرد را کاملا میبخشم او در برنامه ای با عنوان روان شناسی موفقیت که با کمک شرکت نایتینگل کونانت تهیه کرده بودم، شنیده بود که تک تک افرادی که اسمشان را می برم به خاطرتمام کارهای شان میبخشم و از آنها میگذرم یا از این فرد خواهم گذشت و به دیدنش خواهم رفت
تمام کارهایش را مرتب کرد؛ وصیت نامه اش را نوشت و آخرین حرف هایش را زده تمام لباس هایش را فروخت بعد به افرادی که می شناخت زنگ زده شخصا به دیدنشان رفت و با آنها حرف زده از آنها خواست او را ببخشند و او هم آنها را بخشید به آمریکا، اروپا و انگلیس سفر کرد و همه ی این کارها را ظرف شش ماه انجام داد افراد را بخشید و از آنها خواست او را ببخشند.
با انجام این کارها، وضع سلامتش بهتر شد؛ روزبه روز بهتر می شد. تا پایان ماه ششم ذهن روح و قلبش همگی کاملا پاک شده بودند. هر فردی را که در زندگی به او آسیب رسانده بود بخشید هیچ احساس منفی نداشت. احساس شگفت آوری در مورد خودش داشت؛ هیچ دردی درونش نبوده دوباره رفت سراغ دکتر دکتر نمی توانست باور کند. «هیچ نشانه ای از بیماری درونتان وجود ندارد در این مدت برای امرار معاشش کار کرده بود و بیش تر از همیشه پول داشت ذهن و قلبش کاملا پاک بود. احساسی عالی در مورد خودش داشت و سر سوزنی فکر با احساس منفی در سرش نمی پروراند. در پایان ماه ششم کاملا متحول شده بود. بعد از شش ماه بلند شد و زندگی اش را از سر گرفت احساس فوق العاده ای داشت.
با خودم گفتم چه داستان باورنکردنی ای خوشحالم این داستان را با من در میان گذاشتی خوشحالم تصمیم گرفتی با فراغ خیال هر کس را که به هر دلیلی روزی به تو آسیب رسانده است. ببخشی
دن وقتی این کار را انجام دادید متوجه میشوید چقدر وجدان تان را راحت می کند؛ تار عنکبوتهایی را که دور دنیای تان پیچیده بودید، از بین می برد. خیلی بیش تر میتوانید افراد و به خصوص فرزندان تان را تحت تاثیر قرار دهید خب برایان متشکرم عالی بود.
"Home Buying For Dummies" اثر Eric Tyson و Ray Brown: این کتاب یه راهنمای جامع و خودمونی برای خرید خونه ست که به زبون ساده و با مثال های کاربردی نوشته شده.
مهارتهای کاربردی مدیریت جلسات عبارت است از:
۱ فراخوان شرکت کنندگان
آماده سازی مکانی و زمینه سازی فکری برای جلسات
راهکارهای پیشنهادی جهت افزایش بهره وری جلسات
۴ برنامه ریزی ها
تعیین و تبیین مقررات
اقدامات ضروری قبل از شروع جلسه الفه اقداماتی که توسط رئیس با مدیر جلسه باید صورت پذیرد:
ا هدفها باید تعیین تعریف و تشریح شوند.
اعضای مؤثر جلسه انتخاب شود.
با شرکت کنندگان جلسه مقدمتاً تماس بگیرید
آیا مجری نقش خود را با وضوح کامل برای شرکت کنندگان در جلسه توضیح می داد؟
آیا مجری به افراد شرکت کننده اجازه تجدید نظر بر روی صورتجلسه را می داد؟
آیا مجری در زمینه متمرکز نمودن گروه برای بحث حول یک م
یادگیری روان سازی و آسان سازی جلسه مانند بازی است. شما میتوانید قواعد آن را به سرعت یاد بگیرید و شروع به بازی کنید. اما برای مجری خوب بودن نیاز به تمرینات قابل توجهی است. باید گفت که صرفاً یک راه برای
شما می توانید کارهای زیر را در بین دو جلسه انجام دهید تا از تشکیل گروه فکری جلوگیری نمایید: شیوه نخست افراد را تشویق کنید که بین جلسات با دیگر افراد بخش و سازمان خود مشورت نمایند.
به خصوص وقتی که موض
اکنون میدانیم که برای استفاده از اطلاعات و یا شنیدن یک گزارش جلسه، باید هدف مشخصی داشته باشید. بنابراین باید بدانید که مقصود شما از جلسه چیست؟ انواع مختلف جلسات نیاز به نقش ها و روشهای مختلف دارد. برخ
مهارتهای مدیریت زمان جلسه
۱ در همان ابتدای جلسه مدت زمان آن را تعیین و به شرکت کنندگان اعلام کنید.
۲ بهتر است قبل از وقت ناهار جلسه برگزار شود در این صورت احتمال این که جلسه به موقع خاتمه یابد بیشتر
۱ گروه های متجانس افرادی که با نقطه نظرات یکسان در جلسات تصمیم گیری و حل مسئله شرکت می کنند.
گروه غیر متجانس افرادی که با نقطه نظرات مختلفی در جلسات تصمیم گیری و حل مسئله حضور می یابند. در این صورت ن
در این مبحث مطالبی کاملاً کاربردی برای مدیران و صاحبان دفاتر مشاورین املاک آورده شده است. هدف از ارائه این مطلب آشنایی مدیران با انواع جلسات مهارتهای اداره جلسات، مهارت های مدیریت زمان در جلسات آشنایی
را در ۱۳۱۷ در کشور را سال تأسیس آن به شمار آوریم و برخورداری از قانون نظام صنفی (۱۳۵۲) و اجتماعی (یعنی با اعتبار اجتماعی حداکثر ۴ درصد قرار دارد و با گذشت این همه سال هنوز عملکرد سنتی و قدیمی را رها ن
مدیران باید به مهارت و هنر مصاحبه و گزینش مناسب ترین همکاران سازمانی مسلط باشند. این مهارت ها در این مبحث به صورت خیلی ساده و قابل فهم طرح میشود باشد که راه گشای سبک مدیریتی مدیران دفاتر مشاورین املاک