اسقاط: از بین بردن حقی به توسط صاحب حق مثل این که کسی در عقدی صاحب حق خیاری (اختیاری) شده میتواند یک طرفه و به قصد خود آن حق را ساقط کند. اسقاط در مقابل انتقال حقوق به کار می رود. چنان که می گویند اصل این است که هر حقی قابل انتقال ارادی یا قهری و قابل اسقاط باشد و خلاف آن محتاج به دلیل است. اسقاط از ایقاعات است. (ماده ۲۴۵ قانون مدنی)
تضرر: زیان بردن ضرر ،کشیدن گزند دیدن فرهنگ عمید ماده ۲۵۲ قانون مدنی
تملک: قصد انشاء در قبول ملکیت در مقابل تملیک است. تملک از جانب قبول کننده است و تملیک از ناحیه ایجاب کننده تملک اساساً به صرف وقوع قصد انشاء قبول کننده حاصل می شود و حاجت به وقوع قبض نیست. قبض و تسلم از آثار حقوقی متضرع بر تملک است و ماهیت حقوقی تملک پیش از قبض حاصل میشود. به همین جهت منافع عین از تاریخ تملک منتقل به مالک جدید میشود نه از تاریخ قبض (ماده ۲۵۴ قانون مدنی)
تملک: مالک شدن دارا شدن. (فرهنگ عمید).
تملیک: قصد انشاء ایجاب کننده ای که میخواهد مالی را از خود به دیگری منتقل کند.
نفوذ: اصطلاح خلاصه شده نفوذ عقد است که عبارت است از الحاق امضاء یا تأیید عاقد یا مالک یا ولی قانونی آنان به عقدی که قبلاً به طور غیر نافذ واقع شده است. نفوذ عقد گاهی به معنای وقوع عقد به صورت صحیح به کار برده میشود و در واقع به معنای مؤثر واقع شدن عقد است. ماده ۲۵۴ قانون مدنی
معامل: مترادف عاقد است یعنی کسی که طرف معامله و عقد واقع میشود. (ماده ۲۵۵ قانون مدنی).
معامل: یعنی معامله کننده خرید و فروش کننده فرهنگ عمید.
رد: به معنای تخطئه کردن نپذیرفتن و برگرداندن است. در فقه و قانون مدنی در باب ارث "رد" در مقابل فرض و قرابت است. یعنی از ترکه میت هر صاحب فرض حصه خود را میبرد و بقیه به صاحبان قرابت برسد. اگر صاحب قرابتی در آن طبقه مساوی با صاحب فرض رد میشود ماده ۹۰۵ قانون مدنی، کسی که به موجب رد ارثی به او میرسد رد بر در مقابل فرض بر و قرابت برنامیده میشود.
رد: بازگردانیدن باز دادن وازدن فرهنگ عمید
استیفاء: استفاده از کار یا مال دیگری با رضاء او مادتین ۳۳۶ و ۳۳۷ قانون مدنی). در قانون مدنی استیفاء یکی از اسباب ضمان قهری است ماده ۳۰۷ قانون مدنی و این از آغلاط مشهور است، زیرا این کار به تراضی طرفین صورت میگیرد و به مأخذ مادتین ۱۸۳ و ۵۰۱ قانون مدنی، عقد است و حال این که ضمانت قهری امور خارج از عقد میباشد. ماده ۲۶۱ قانون مدنی
استیفاء: تمام قرار گرفتن تمام گرفتن طلب تمام حق کردن تمام حق را گرفتن طلب تمام کردن و همه را گرفتن فرهنگ عمید
تراضی: به توافق و رضایت متقابل تراضی گفته میشود در نظر عده ای از فقها تراضی اعم از عقد است. زیرا در عقد باید ایجاب و قبول لفظی باشد و حال این که تراضی ممکن است بدون لفظ و به صرف داد و ستد یا اشاره یا نوشته واقع شود گاهی به جای تراضی عنوان مراضات استفاده می شود. ماده ۵۰۱ قانون مدنی
ابراء: چشم پوشی اختیاری بستانکار از طلب خود. ابراء از ایقاعات و لازم است و اسقاط ذمه غیرخواه ذمه مالی باشد یا غیر مالی مانند حق قصاص را می گویند. ماده 263 قانون مدنی
تهاتر: یکی از اسباب سقوط تعهدات است که به تعهدات وجه نقد یا اشیاء مثلی (گندم) و هم جنس است به مقدار متساوی با یکدیگر به موجب قرارداد تهاتر) قراردادی یا قانون تهاتر (قانونی) یا حکم دادگاه تهاتر قضایی ساقط میشوند ماده ۲۶ قانون مدنی
ما فی النامه: حقی است که به نفع کسی در ذمه شخصی مستقر شده است مترادف دین و حق ذمی است. ماده ۲۶۳ قانون مدنی
مسموع: شنونده، شنیده شده قابل شنیدن قابل اعتناء جهت گوش دادن ماده ۲۶۶ قانون مدنی
مأذون: کسی که از طرف صاحب حق و یا از طرف حاکم و یا نماینده قانونی او اذن به فعل یا ترک فعل معین را دارا شده باشد فرق نمیکند که مأذون صغیر باشد یا کبیر. (ماده ۲۶۹ قانون مدنی).
تفاسخ: مترادف اقاله است. ماده ۲۸۳ قانون مدنی
تفاسخ: در فسخ بیع و بر هم زدن معامله هم رأی شدن فرهنگ عمید
مثلی: مالی است که اشباه " شبیه و نظایر آن نوعاً زیاد و شایع با شد مانند حبوبات و نظیر آن و قیمی مقابل آن است؛ معذلک تشخیص این معنا با عرف است. ماده ۲۸۶ قانون مدنی و ۹۵۰ قانون مدنی
قیمی: آشیایی که کیل یا موزون و یا قابل اندازه گیری مانند پارچه نباشد در برابر مثلی به کار می رود. ماده ۲۸۶ قانون مدنی
لاحق: رسنده میوه ای که به دنبال میوه قبلی بر سد پیوسته رسیده به کسی یا چیزی فرهنگ عمید ماده ۲۹۳ قانون مدنی اسم فاعل به معنای پیوند دهنده چیزی که در پی چیزی دیگر درآید و به اولی بپیوندد؛ این دو را نسبت به هم دیگر لاحق میگویند.
فراغ: آسوده شدن بومی شدن راحت شدن و پرداختن از کاری فرهنگ عمید ماده ۲۹۷ قانون مدنی
مورث: ارث گذارنده ارث رساننده کسی که میراث از خود باقی بگذارد فرهنگ عمید. کسی که مرده و مالی از او مانده باشد. ماده ۳۰۰ قانون مدنی
غائب: کسی که از محل سکونت خود مدت نسبتاً مدیدی دور شده و خبری از او برای احدی از کسان و آشنایان وی نمیرسد و این نوع غیبت را اصطلاحاً غیبت منقطعه گفته میشود. در قانون مدنی هر کس از غیبت او مدت بالنسبه مدید گذشت و از او به هیچ وجه خبری نباشد غائب مفقود الاثر نامیده می شود. (ماده ۳۰۶ قانون مدنی ناپیدا ناپدید دور از نظر کسی که حاضر نیست و در جای دیگر است. فرهنگ عمید).
تصدى: عهده دار شدن کاری مبادرت به امری کردن متعرض شدن فرهنگ عمید، ماده ۳۰۶ قانون مدنی
اتلاف: از بین بردن مال دیگری کلاً یا بعضاً به طوری فعل منشاء اتلاف به وسیله خود فاعل به هدف هدایت شده با شد مانند تحریک سگ درنده به دریدن لباس عابرین یا فعل مزبور مستقیماً (با) وسیله والت یا بدون وسیله و بدون آلت به هدف وارد شده با شد مانند شکستن پنجره دیگری با سنگ یا با دست عمد و غیر عمد و قصد و عدم قصد نسبت به مسئولیت مدنی تلف کننده فرقی ایجاد نمی کند. زایل کردن صفت کمالی از مال نمونه ای است از اتلاف به معنای أعم ولی اتلاف به معنای اخص شامل آن نیست و به آن نقص هم گفته میشود ماده ۳۰۷ قانون مدنی
تسبیب: وارد کردن ضرر به مال غیر که فعل منشأ ضرر به وسیله خود فاعل به هدف هدایت نشده باشد. بلکه بر اثر تقصیر یا بی مبالاتی غفلت و عدم احتیاط وی ضرری متوجه غیر گردد مثل این که زنجیر سنگ را محکم نبندد سگ رها شود و به عابرین حمله کند ماده ۳۰۷ قانون مدنی
عاریه: عقدی است که به موجب آن یک طرف به طرف دیگر اجازه میدهد که از عین مال او مجاناً و رایگان منتفع شود و انتفاع از عین با بقاء آن مقدور باشد ماده ۶۳۵ قانون مدنی به طور استثناء یک مورد عاريه وجود دارد که انتفاع از آن موجب از بین بردن عین میشود مثل این که کسی اجازه دهد از گوسفندش برای استفاده از شیر آن عاریه بگیرند در این خصوص روایتی هم وجود دارد مطابق این مضمون که استفاده از شیر با استهلاک آن همراه است. به این نوع عاریه عاریه استهلاک هم گفته میشود. ماده ۳۱۰ قانون مدنی
غائب: عقدی است که به موجب آن یک نفر مال خود را به دیگری میسپارد برای این که آن را مجاناً نگه دارد، به ودیعه گذار به مودع و ودیعه گیر مستودع یا آمین گفته میشود. ماده ۶۰۷ و ۳۱۰ قانون مدنی). بدل در معاملات معوض به هر یک از عوضین بدل گفته میشود مثلاً مبیع بدل ثمن است و ثمن، بدل مالی که باید زبان زننده برای جبران خسارت به آسیب دیده بدهد نیز بدل نامیده می شود. اصطلاح عوض به همین معنا به کار میرود ماده ۳۱۱ قانون مدنی
غرس: درخت نشاندن نهال کاشتن و نهالی که در زمین نشانده میشود اغراس جمع کلمه غرس است. فرهنگ عمید ماده ۳۱۳ قانون مدنی
قلع: کندن از بیخ بر کندن ریشه کن ساختن فرهنگ عمید ماده ۳۱۳ قانون مدنی
نزع: کندن چیزی از جایی جان کندن جان دادن فرهنگ عمید ماده ۳۱۳ قانون مدنی